روایت زندگی اقلیتهای جنسی ایرانی به تئاتر رسید
تراجنسیها، زیستن در میان تبعیض و رنج
23 دی 1396 18:50
در سالهای اخیر در فضای فرهنگی ایران، شاهد آن بودهایم که خودکارهای دستاندرکاران این حوزه با موضوعیت مصائب اقشار آسیبپذیر و آسیبدیده کمتر بیکار مانده و دست به قلمِ نگارش توصیفگونه شرایط زندگی این
... دیدن ادامه ››
اقشار شدهاند.
«مهدیس صادقیپویا »
در سالهای اخیر در فضای فرهنگی ایران، شاهد آن بودهایم که خودکارهای دستاندرکاران این حوزه با موضوعیت مصائب اقشار آسیبپذیر و آسیبدیده کمتر بیکار مانده و دست به قلمِ نگارش توصیفگونه شرایط زندگی این اقشار شدهاند.
شاید تا پیش از این و حتی پس از آنکه بیش از 30 سال از فتوای تاریخی آیتالله خمینی(ره) درباره مسئله تطبیق جنسیت افراد تراجنسی میگذرد، در فضای فعالیت فرهنگی برخلاف فضای اجتماعی، نمیتوانستیم دغدغهمندانی از این دست را ببینیم که به وضعیت آنهایی که اقلیت محسوب میشوند، توجه مبذول داشته و تلاشهای فرهنگی و هنری خود را معطوف این افراد کنند؛ اما در سالهای اخیر، فعالیتهای فعالان اجتماعی درباره این قشر از جامعه، توجه هنرمندان و تولیدکنندگان محتواهای فرهنگی را نیز جلب کرده است.
تراجنسیها در تئاترهای ایرانی
از ماههای پایانی سال 1395 تاکنون که به انتهای سال 1396 نزدیک میشویم، شاهد ارائه دو نمایش اجتماعی در تهران بودیم که درباره معضلات اجتماعی جامعه ایران و به خصوص پایتخت، به روی صحنه رفتند؛ «شلتر» به کارگردانی امین میری و نویسندگی ساناز بیان که در زمستان 95 در مجموعه تئاتر شهر به نمایش درآمد؛ «آبی مایل به صورتی» هم به کارگردانی ساناز بیان و دستیاری راحیل مرشدی و بازی امین میری در تماشاخانه پالیز به روی صحنه رفت. همزمان با اجرای نمایش دوم نیز، سامان ارسطو، نویسنده و کارگردان ایرانی که تقریبا تمام کارهایش حول محور موضوعات اجتماعی میچرخد، نمایش «خودکار بیکار» را بر صحنه تماشاخانه پایتخت اجرا کرد؛ نمایشی با دستیاری کارگردانی امیر مؤید باوند.
تراجنسیهای کارتنخواب در شلتر
و اما نقطه مشترک این سه نمایش، توجه به ایرانیان تراجنسی بود؛ چه بهعنوان موضوع اصلیِ کار و چه در قالب توجه به مقوله رنج مضاعف که در نمایش شلتر معطوف به کارتنخوابهای تراجنسی شد. افرادی که از بدو تولد، تطبیق میان جنس و جنسیتشان بر اساس آنچه در تعاریف اجتماعی از این دو مفهوم ارائه میشود، وجود نداشته و اکثریت این افراد مایل به انجام عمل جراحی تغییر جنس یا تطبیق جنسیت هستند تا به جنسی که خود را بدان متعلق میدانند و مطابق با جنسیت اجتماعیشان است، دست یابند.
داستان فتوایی برای تغییر جنسیت
«آبی مایل به صورتی» بدون ترتیب زمانی در اجرای کارش و درست در نقطهای که ابهامی درباره وضعیت قانونی تراجنسیها در ایران در ذهن تماشاچی ایجاد میشود، تاریخچه کسب اماننامه یا همان فتوای جایز بودن تغییر جنس از آیتالله خمینی(ره) را از زبان آناهیتا اقبالنژاد، بازیگر نقش مریم خاتون مُلکآرا-زنی تراجنسی که با مراجعهاش به بیت جماران این فتوا را دریافت کرد-بر صحنه تعریف میکند؛ آنچه شاید بسیاری از مخاطبان ایرانی در اینباره ندانند و با آگاهی از آن متعجب میشوند مسئله فقط کسب فتوا نبوده و دیگر قسمتهای نمایش مذکور، مشکلات این افراد را در راه رسیدن به آنچه میخواهند به تصویر میکشد.
ناآگاهی مسئولان نسبت به وضع تراجنسیها
«خودکار بیکار» با در نظر گرفتن اجرای خارج از صحنه که از لابی تماشاخانه و با غافلگیر کردن تماشاچیانِ منتظر ورود به سالن آغاز میشود، در سه پارت اجرا میشود؛ تمامی پارت دوم مختص به یک جلسه کمیسیون پزشکی است با حضور تراجنسیهایی که درخواست تغییر جنس دارند و متخصصانی که روبهروی آنها نشسته و پرونده آنان را بررسی میکنند. این قسمت از کار تماما گفتگویی تهی از درک و شناخت میان مراجعان و مسئولان است و بهصورت اعتراضی، ناآگاهی جامعه را از زبان متخصصان و مسئولانش به عریانترین شکل ممکن و در قالب تمسخرها و توهینهایی که این افراد متحمل میشوند، به تماشاچی نشان میدهد.
مشکلات تراجنسیها در خانواده
«آبی مایل به صورتی» اما تمرکزی روی معضلات و مشکلات مرتبط با روند اداری و پزشکی این افراد ندارد و جایگاه آنان را در اولین اجتماعی که انسان در آن پای به جهان میگذارد یعنی خانواده، مورد بررسی قرار میدهد؛ بررسی پایهای که بهزعم فعالان اجتماعی این حوزه با تقلیل و ترقیق مشکلات تراجنسیها در محیط خانواده میتوان از رنجهای آنان کاست و سنگهای پیش پای آنان برای دستیابی به هویت مقبولشان را از سر راهشان برداشت. این نمایش نه فقط از زبان خود تراجنسیها بلکه توصیف تجربه زیسته افراد خانواده آنها از قبیل مادر، دایی و غیره است.
دکور محل نمایش به خوبی انتخاب شده که سه ردیف پله را از کف سالن تا سقف شامل میشود. پلههایی ناتمام و بلند که گویای مسیر دشوار و سر بالای تراجنسیها برای رسیدن به موفقیت است؛ پلههایی که همچنین استعاره از روند دشوار اداری در ایران است که پیش روی آنان قرار گرفته؛ هنگامی که مُلکآرا در بالا و پایین رفتن دائمی از آنها تصویر میشود.
«خودکار بیکار» در انتهای پارت دوم بهگونهای نمایش مشارکتی تبدیل میشود؛ دستاندرکارانی که از حضار تقاضا میکنند اگر پرسشی درباره تراجنسیها در ذهن دارند روی صحنه مطرح کرده و برخی بازیگران و عوامل نمایش که به واقع از افراد تراجنسی یا خانوادههایشان هستند، بدان پاسخ دهند. «خودکار بیکار» در این قسمت، گفتگویی میان تماشاچی و بازیگر و متن نمایش نیز حاوی جملاتی عینی از تجربیات تراجنسیهای حاضر در نمایش است.
کلیشههای جنسیتی در «آبی مایل به صورتی»
«آبی مایل به صورتی»، نامی برگرفته از کلیشههای جنسیتی است که شرایط دشوار فعلی تراجنسیها را رقم زده است؛ البته در انتهای کار، مخاطب دلیل نامگذاری بر اساس این کلیشهها را درک میکند؛ نمایش نشان میدهد که تباهی، عاقبت زندگی بیشتر تراجنسیها در ایران است؛ وضعیتی که میتوانست با اندکی تغییر در نگاه جامعه از قبیل نظام آموزشی و خانواده و غیره، تغییر کرده و منجر به اتفاقاتی چون خودکشی، دیگرکُشی یا قتل، طرد، فرار و غیره نشود.
نکته قابل توجه و امیدوارکننده برای فعالان این حوزه و جامعه آماری آن این است که هر دو کار تهی از ایرادات نظری بوده و تلاش میکنند تا کژفهمیهای رایج درباره این موضوع همچون خلط مفاهیم دوجنسه و تراجنسی، تفاوت هویت جنسی، هویت جنسیتی و گرایش جنسی و غیره را طی زمان نمایش برای مخاطب برطرف کنند.
«خودکار بیکار» و «آبی مایل به صورتی» درست همانطور که کارگردان اولی با پای برهنه روی صحنه راه میرود؛ دیالوگ میسازد و بازی میکند؛ درست مانند دود سفید و معلق سیگار که زیر نور پروژکتورهای صحنه نمایش دوم به چشم میخورد؛ هر دو روایتی هستند برهنه از لمس بیواسطه زیستن در میان تبعیض و رنج و رنگی سفید از ابهام و تعلیق و البته اعتدال و طیفگونگی مفاهیم؛ روایتی پر بار از آبیها و صورتیهای تلقینی و تحمیلی که خودکاری نباید از نقلش باز بماند.