در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نیلوفر زندگانی درباره نمایش من ...: من !!!! نمایشی موفق، بی پی
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 07:32:32

من !!!!

نمایشی موفق، بی پیرایه، جوانگرا و اندیشمندانه

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

جای شما دوستان خیلی خالی
روز جمعه، اول دیماه، پس از قصه ی دردناک زلزله ی تهران و پس از خاطره ی ارزشمند " شب یلدا" فرصتی شیرین ... دیدن ادامه ›› دست داد که در تماشاخانه ی ( شانو، آکادمی دکتر صادقی )، شاهد نمایش تآتری ارزشمند و متفاوت با نام " من " باشم.
کاری از دوست صاحب دل و صاحب سبک ، جناب " فرهاد تجویدی".
نمایشنامه ای ساده اما پیچیده، با بازی ارزشمند پنجاه و نه بازیگر از کودک پنج شش ساله تا عزیزانی در حدود چهل سالگی.
هیچ دکوری درکار نبود. بجز یک ستون بریده ی کوچک و یک توپ که برسر میله ای آهنین چسبانده بودند و وسط نمایش چقدر قشنگ آن را به کار گرفتند.

شخصا جناب تجویدی را نمی شناختم و ایشان هم شاید مرانمی شناخت اما وقتی به سالن دعوت شدیم....
پنجاه تا آقا و خانم (صد البته با رعایت ضوابط شرعی ) در کنارهم می لولیدند و کلاسی را که منتظر استاد باشد، تجسم می کردند.

داستان، مرا به یاد سبک سخن سعدی ، یعنی "سهل و ممتنع" انداخت، ساده، صمیمی و کاملا واقع گرایانه، آنچنان که هرکسی فکر می کرد می تواند چنان متنی را برای بازی در تآتر بنویسد
اما ، نه، آنطور نبود....

هیچ " سوپر استاری" در میان صحنه نبود که موجب " پرش ذهن بیننده" شود...همه سوپراستار بودند...

تماشاچی باید " همه را می دید"... همه را...و کل نمایش نیز همین پیام را داشت" همه را ببینیم".. همه هستند، از هیچ کسی وهیچ داستانی سرسری نگذریم.

روی دوم سکه ، خود بازیگر ها بودند که هر کدام " ایده" و داستانی خاص خود داشتند و"هرکسی گمان می کرد که داستان و ایده ی او مهمتر وجذاب تر و ضروری تر" است...

ونویسنده تاکید داشت که " داستان دیگری را هم گوش کن"... آری، ..او هم داستانی دارد
درمیانه ی بازی، گه گاه و جای جای، بازیگران ازتماشاچیان می خواستند که نظر بدهند ..." وما خیال می کردیم باید به احترام سناریو ساکت باشیم"، ولی بعدا گلایه شد که چرا واقعا وارد بحث نشده ایم.
از نگاه فلسفی، توجه کلیت تآتر به لایه های پیچ در پیچ و تودرتوی انسان ها بود، که هرکسی فقط از نگاه خود به مسایل اطراف می نگریست و دیدگاه ها " گِردِ محورِ من می چرخید"...
و این نقص بزرگ اجتماع ماست،،،همه "من" را می بینیم.

بازی طبیعی، درخشان، روان، پر احساس و گه گاه تحسین برانگیز ِ بچه ها ، به لحاظ هنری ،نوید آینده ای بهتر از گذشته را برای تآتر ایران، به بیننده می داد.
افه های صوتی، فقط با دهانِ یک هنرمند، از بالای صحنه ارایه می شد و بسیار هم دقیق بود، من ناهماهنگیی احساس نکردم.

سخن من به درازا کشید، ولی نقطه ی اوجِ این برنامه، بخش آخرین بود که همه ی بازیگران با ترتیبی بسیار سمبلیک، گِردِ همان ستون جمع شدند و سرودزیباو شناخته شده ای را درباب " ایران" با مفهوم " وحدت همگی" خواندند.
من به احترام سرود ایستادم ..و چندنفرهم ایستادند اما بسیار کم.

فرهاد تجویدی، همزمان با پایان یافتن نمایش، به عنوان طراح و کارگردان، بازیگران را به نشستن فراخواند، میان آن ها نشست و با مردم به سخن، رایزنی و همدلی پرداخت. ساده، صمیمی و تاثیر گذار.

تنها کسی که بدون دعوت ، فورا میان بچه ها رفت و روی زمین" پارکت" نشست ، من بودم.

دوستان را تشویق کردم و سخنانی رد و بدل شد. تصویرهایش را هم در زیر متن می گذارم.
این اتفاق مبارک را که از چهاردهم آبان ماه تکرار شده بود و من در واپسین شب نمایشش، توفیقِ دیدنش را یافتم به عالم هنر ایران و تآتر صمیمی کشور، شادباش می گویم . امید که در اکران یا وعده ی نمایش بعدی هم در کنارشان باشم

مسئولان شهرستان هارا توصیه می کنم که گروه را به شهرشان دعوت کنند. و پایتخت نشینانی را که به " تخت یا میزشان" چسبیده اند نیز توصیه می کنم که برای فرار از تکرارها، مقدمات نمایش این تآتررا در تماشاخانه های دیگر فراهم کنند
دوستان گرامی " خدا قوت"..

دوست شما و ارادتمندتان
مصطفی بادکوبه ای " امید"

سپهر و رضا بولو این را خواندند
امیرمسعود فدائی و آریا رحیمی گل خندان این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید