حقیقت این است که همه ی ما یک شخصیت دکتر در درونمون داریم که میخواهیم تو حصارهایی که دور خودمون کشیدیم زندگی کنیم و احدی رو بهش راه ندیم و همچینین یک دختر مغرور در درونمون داریم که گاهی به سختی میتونه احساساتش رو بروز بده و دلبسته ی کسی میشه ک هیچی ازش نمیدونه و هیچ سنخیتی باهاش نداره. شاید خوبی نمایش برای من این بود که هر دو شخصیت رو زندگی کردم و می تونستم هر دوشون رو درک کنم و برای همین دوستش داشتم
پ.ن: همیشه این تئاترای که گوشه و کنار شهر بدون هیچ تبلیغات و پروپاگاندای اجرا میکنن برام دلچسب تر اند، نمیدونم چرا