ب ما انگشتر شاهی رسید اما نگین افتاد
تمام تاج ها با لمس بختم بر زمین افتاد
بجای گریه در آغوش تو در خود گره خوردم
شبیه مرد سربازی که پایش روی مین افتاد
به تو گفتم تویی تندیس اعجاز خدا ـ مردم
مرا مرتد صدا کردند و عشق از چشم دین افتاد
به جرم وصف موهایت تنم شلاق حد میخورد
بجای نام زیبایت
... دیدن ادامه ››
فقط خون از جوین افتاد
چه دیدی در دلم ای جان که عمری پای من ماندی
تو که ایینه ای بر چهره ی فولاد چین افتاد
دلم دریای درد اما قلم درمانده در وصفش
چه گویم از غمم وقتی قلم بر نقطه چین افتاد