برای اجرای روز چهارشنبه 28 تیر ماه بلیت گرفته بودم ... زودتر از معمول از کار بیرون می زنم تا فرصت گشت و گذاری در کتاب فروشی های خیابان انقلاب را نیز داشته باشم ... قبل از رسیدن به خیابان 16 آذر ... کتاب گزیده شعرهای رسول یونان را هم می خرم و به طرف سالن مولوی می آیم ... زود رسیده ام و هنوز سالن انتظار خلوت است ... در جایی که نشسته ام متوجه می شوم فردی که کنارم نشسته ، اتفاقا کارگردان نمایش است ...دکتر مسعود دلخواه است ... ساده و صمیمی! ... نمایش با ربع ساعت تاخیر آغاز می شود اما همه چیر واقعا خوب است ... برخوردها ، سالن نمایش و دمای آن و موسیقی دلنوازی که در گوشه ای از سن ورود تماشاگران به سالن را همراهی می کند...
با شروع نمایش ، گذر زمان هم فراموش می شود ... سفری به سال های پرالتهاب نیمه اول قرن بیستم ... از جنبه ی موسیقیایی و بسیار قوی اثر غافلگیر شده ام و از بازیگران جوان و پرتلاش صحنه ... با خودم فکر می کنم از آخرین باری که لذت تماشای یک تئاتر ناب و اصیل را تجربه کردم چه مدت زمان می گذرد و اساسا کی و کجا بود؟! ... مفیستو برایم ضیافت یک تئاتر با روح و ناب و اصیل و سرزنده بود ... ضیافت یک تئاتر شریف که هنوز روح خود را به شیطان نفروخته است! ... آن هم در روزگاری که رواج ابتذال و فروختن روح به شیطان امری معمول و پذیرفته شده تلقی می
... دیدن ادامه ››
گردد!!
مفیستو راوی هنوز زنده بودن آرمان ها بود ... راوی امید و راوی شرافت و قدرت بی انتهای تئاتر اصیل ... جمعه باردیگر به اتفاق همسرم برای تماشای آن خواهم رفت.