یک عامی سرخورده:
ملال زندگی رو به زوال. هرآنچه که از زندگی می خواهید بدانید به تماشای این نمایش بنشینید. روایت این نمایش بر پایه حسرت بنا شده. حسرت زمان از دست رفته که در تمامی فروض در انتها دستاوردی جز ملال نخواهد داشت.نمایش با ذکر خاطره گویی الگا از روزگار دلپذیر دوران کودکی و حضور پدر و مادر آغاز می شود. رابطه میان سه خواهر به زیبایی تصویر شده، الگا و ماشا در جایی ایستاده اند که النا با هر تصمیمی به سرنوشت یکی از دو خواهر دچار می شود. الگا زندگی را به پای عشق به همنوع و آموزش گذاشته و تنها روزگار را سپری می کند و ماشا تن به زندگی زناشویی سپرده و دچار رخوت شده و برای فرار از رخوت عاشق می شود. نمایش سراسر ملال است ، داستان زندگی تک تک انسان هاست. گویی انسان در هر مسیری پای بگذارد در انتها ملال و رخوت است که نصیب می شود. چه تلاش کنی، چه بی عار روزگار بگذرانی، چه عاشق پیشه شوی ، چه از آن فرارکنی، چه زندگی متعهدانه در پیش گیری یا خیانت پیشه کنی.( و جالب این که خیانت جزء جدا نشدنی تمام نمایش نامه های چخوف است ).از زبان یکی از شخصیت ها اصیل ترین تمنای انسان بیان می شود« زندگی سراسر درد است ، ایکاش در انتهای این درد کشیدن ها بفهمیم برای چه این همه درد کشیدیم». تمثیل مارش نظامی شاد انتهای نمایش نیز زیباترین تعبیر بکار رفته در این نمایش است. هیاهو برای هیچ. سربازانی که با مارش نظامی شاد به استقبال مرگ می روند. گو آنکه آدمیان قبل از تولد با چنین مارشی به استقبال زندگی سراسر ملال می روند، و بعد از هر دردی زندگی ادامه می یابد. بگذریم. نمایش بسیار یکدست اجرا شد( غیر از شخصیت پردازی دکتر که ناموفق بود) . شخصیت پردازی دبیر جذاب و دلنشین بود و به شکستن فضای سرد نمایش کمک می کرد( الحق که عالی اجرا شد) . صحنه پردازی هم دقیق و هوشمندانه بود( تمثیل میز و صندلی که تا انتهای نمایش کوچک و کوچک تر می شود) در انتها خسته نباشید به تمام گروه اجرایی و جناب معجونی خستگی ناپذیر.