فراعنه متفرعن واندوه سقط زندگی خاورمیانه ای برصحنه
یاداشتی بر اجرای نمایش ترانه ای برای تو
نوشته و کار امین ابراهیمی
اسماعیل فیروزی
این یک پرسش جدی است؟ از میان انگشت شمار پیامبران یک صدو بیست چهار هزارتایی که ما میشناسیم و از صدر و ذیلش پیداست از یک شجره بوده
... دیدن ادامه ››
اند چگونه است که همه برای یک منطقه مشخص یعنی خاورمیانه ماموریت داشته اند؟ یعنی قبایل بومی استرالیا و افریقای مرکزی و آمریکا مستحق هدایت نبوده اند ؟ چرا باید تا صد سال پیش آدم خواری یک ارزش معنوی در قلب آفریقا باشد ؟
اصلا به ما چه ؟ چرا وارد مقولات نامربوط شویم؟ درباره نمایش حرف بزنیم بهتر است .
بعد از دیدن نمایش ترانه ای برای تو آنچه که ذهن مرا بیش از هر چیز به خودش مشغول کرد ، این است که امین ابراهیمی یک غده سرطانی در خاورمیانه است که هذیان هایش می تواند تمام رویاهای متبرک قدیس های منطقه بین النهرین را تبدیل به کابوس های متفرعن فراعنه ای کند که از خدا فرمان دارند برای نجات بشر از طریق نابود کردن او.
به باور من داشتن یک باور و توانایی تجسم آن باور بر صحنه مهمترین اتفاقی است که روی صحنه می تواند منجر به حادثه ی بزرگی به نام (نمایش)شود.
بنابراین داشتن یک اندیشه باور پذیر و تحلیل این باور یک رکن نقد اثر هنری و تجزیه عوامل بکار گرفته برای بیان رکن دوم نقد هنری است و با این تعریف باید گفت :
ترانه ای برای تو در بسیاری از لحظه هایش باشهامت موضوعی را به نقد می کشاند که می تواند نتیجه اش باوری جدید در مخاطب باشد و یا حداقلش این است که با برجسته نمایی زخمی ترین نمای ایمان مردمان خاور میانه
غیبت واقعیت والاتری به نام زندگی و عشق را در کاممان به تلخی زیتون بنشاند.
امین ابراهیمی موفق است چون تلاش دارد کشف خود از واقعیتی ملموس را با جسارت و البته گاه هم با کنایه با مخاطب خود در میان بگذارد و این درست چیزی است که در هنر نمایش به آن نیاز داریم. نمایش امروز ما بیستر از آنکه چشم داشته باشد .فقط لمس میکند یعنی به دلیل ضعف نگارش و بینش نمایشنامه نویسان ما بدون تشخیص و داشتن نقطه دید شخصی و البته موثر تنها به واکنش های حسی نسبت به وقایع توجه داریم .
اما در بخش دوم یعنی توانایی بکار گیری عناصر اعم از بازی ، صحنه گردانی و عناصر صحنه برای انتقال متن کار امین ابراهیمی به قوت و قدرت نگارشش نیست.
اگر بازی و حرکت بازیگران را در جهت انتقال مفاهیم بر حسب اهمیت و تاکید موضوع ملاک موفقیت کارگردان بدانیم ، از این حیث اجرا و میزانسن ها متکی به شخص بازی اصلی و نوعی نقالی است که البته در معدود مواردی میزانسن های هوشمندانه نیز دیده می شود اما در مجموع شایدچون کارگردان خودش بازیگر اصلی است و توان مضاعفی را برای انتقال موضوع از طریق خود دارد به نظرکمتر توانسته از سایر بازیگران و بده بستان با آن ها بازی و حرکت های اثر گذاری را بگیرد. گاه در طول نمایش از خودم سوال می کردم بود و نبود این چند بازیگر دیگر و تکنیک ضعیف سایه آیا در اصل کار توفیری دارد یا نه ؟و به نتیجه ای هم نرسیدم . می دانید نمایش هر صورت بر صحنه حتما داستانی می طلبد هر چند کم هر چند بی مقدار!
گذشته از این ضعف ، موسیقی وطراحی لباس شایسته تقدیر بود و برخی تمهیدات در دکور که رنگ سرخ و سفید را دایم در تقابل هم می گذاشت دیدنی بود.
در آخر و در یک جمله بگویم: حالم را خوب کردی امین!