اُدیسه ایرانی
ترجمه نوشته ی "ماکسین رِیس" در مجله اینترنتی ,Link Art
شنبه شب تاتر بلوآر میزبان نمایش" تو با کدام باد می روی ؟" بود. یک حماسه ایرانی به روی صحنه رفت با 5 پناهنده در مرز میان اسطوره و واقعیت.
قصه ادیسه و عدم بازگشت، آمیخته به قصه پادشاه سرگردان در آبهای مدیترانه، قبل از به دست آوردن قلمرو و رسیدن به ریشه هایش. هر سرزمین جدیدی که ادیسه به آن پا می گذارد تبدیل به مانعی می شود و چالشی دیگر برای مبارزه .
در این دریای طوفانی، بحرانی و خطرناک، نردبانی هست به سوی جهنم، به جایی که بازگشتی از آن ممکن نیست.
نمایش تو با کدام باد می روی؟ آمیخته ای است از تخیل شعر حماسی پارسی از کتاب شاهنامه با خدایان که سفر دوزخی ادیسه وار را
... دیدن ادامه ››
پژواک می بخشد.
5 پناهنده در میان یک جنگل در مرز میان دو کشور بی حرکت ایستاده اند.
فضای مرزی بسیار نامشخص و بی پایان، که تجربه دوزخ را تداعی می کند.
این مسافران در حال از سر گذراندن آخرین مرحله از سفر خطرناک خود، در جایی در هفتمین مرز ایستاده اند.همانند اسفتدیار قهرمان شاهنامه که به دستور پدر خود، پادشاه، محکوم بود به گذشتن ازهفت خوان برای رسیدن به تخت پادشاهی.
با توجه به اجبار به فرار غیرقانونی از کشور خود این مسافران ناچارند که بی حرکت در جایی بایستند تا مانع از متوجه شدن پلیس مرزی شوند از حضورشان.
حرکتشان امیدشان قطع شده برای زمانی نامحدود در جایی که مرگ در کمین شان پشت هر حرکت درختی ایستاده.
در این شب پر از انتظار که همه چیز تحت فشار است، روح شخصیت ها بروز می کند و قصه مسیر 5 زندگی را شاهد هستیم: جوانی گریخته از خدمت سربازی، مادری که در تلاش است فرزندش را به دور از ازدواجی تحمیلی بزرگ کند، زوجی غم زده و ناامید که به دنبال خوشبختی در جایی دیگری می گردنند و مردی که در تلاش است برای یافتن عشق اش.
5 سرنوشتی که بهم گره خورده، ناگهان ما را به جایی در میان مرزهای واقعی سوق می دهد. برخلاف این که نمایش برگرفته از شعر و قصه های حماسی است، اما در دنیای آبستره و به دور از واقعیت نمی ماند. چون از واقعیت تلخ و تجربه ی مشترک هزاران پناهنده بهره گرفته است. آنها در تاریکی شب و در میان بادها، در انتظار لحظه ای برای گذر از مرز هستند، در آرزوی زندگی ای فارغ از ترس و مخفی بودن.
این لحظات معلق درارتباط درست و کارآمد و تاثیرگذاربا میزانسنی استثایی به نمایش در آمده.
درختانی کاشته شده همچون 5 سیلوئت بی حرکت به شکلی عمومی روی صحنه ایستاده اند.
آنها قادر به دیدن نیستن و تنها زمزها و نجواهایشان در این انتظارکشنده، منجر به مقاومتشان می شود.
سید کمال الدین هاشمی کارگردان این نمایش از کدهای مشخص و مستقیم بهره گرفته است. ارتباط شخصیت های نمایش با هم، به شکلی آرام و زمزمه گونه شکل می گیرد و از طریق بلند بلند فکر کردن، ذهنیات خود را با هم تقسیم می کنند.
در واقع تماشاگر به 5 مونولوگ درونی که برملا کننده پریشانی و دردهای درونیشان است، دسترسی دارد.
صحنه هایی از بحرانها و به هم ریختگی در شب، بحرانهایی که پایان ندارد. پریشانی در مقابل مرگ، بحران خستگی از سفری بی پایان و طاقت فرسا، که ممکن است به شکستی در پایان بینجامد.
و مقابله با ترسِ از دست دادن امید، علیرغم همه ی ایستادگی و از خود گذشتگی.
بالاتر از مرزهای جغرافیایی که مشخص شده میان دو کشور همانا مرزهای فردی که باید از آن گذر کنند و از اینجا مرزها بهم ریخته می شود ونمی توانیم چیزی ببینم و تشخیص میان واقع و غیرواقع بهم می ریزد..موهم و غیرموهم بهم
صحنه پایانی نمایش تصویری شاعرانه از امید و آرمان های 5 پناهنده را نشان می دهد.
کجا ایستاده اند؟ چه مرزهایی را موفق به گذراندن هستند. از سرزمین های جدید که در حال ساخته شدن هستند، یا مرزهایی که از زندگی جدایشان می کنند؟
سید کمال الدین هاشمی و 5 بازیگر به دنبال نمایش دادن امیدها و آرمان های پناهنده ها، با تمام حساسیت ها و سختگیری ها و نرمش ها هستند.
این نمایش تماشاگران را با خود به درون ادیسه می برد. در تاریکی و شب که نمی توان چیزی را تشخیص داد.
ادیسه ایرانی آنلاین هست:
Maxine Reys, Odyssée iranienne, www.link-art.org, 27.06.2015