توی سالن به همراهم گفتم رسما در حد یه نمایش تو نمازخونهی یه دبیرستان!!!
این کار متن نداره، دیالوگهای خستهکننده، بی مفهوم، بیهدف و بیهویت! نویسنده نه تنها هیییییچ حرف جدیدی برای گفتن نداشت، بلکه آبروی شکسپیر رو به بازی گرفته بود! بدتر از اون، کارگردان !
اصولا وقتی قراره با نگاهی به یک اثر شناخته شده با این عظمت، متنی بنویسیم، احتمالا به رویکرد یا زاویهی تازهای برخوردیم!
وقتی قراره اجرای تازهای از اون متن داشته باشیم، احتمالا پیشنهدات اجرایی متناسب و بستر ارائهی جدیدی رو کشف کردیم! نویسنده و کارگردان این اثر هر دو به شدت بازی رو باختن!
صحنه ملغمهای از خساست، شلختگی، بیمعنایی، سطحینگری و سرهم بندی بازی بود!!! ایدههای تکراری و تقلبی و ... . نورپردازی بی ربط! بدتر از اینها طراحی لباس! که واااای واااای
... دیدن ادامه ››
واااای !
بازیها اعصاب خوردکن، از آقای معجونی تا .... ، و شاید تنها کسی که کمی تونست واقعی و قابل درک به نظر برسه، دلقک لیر بود! بگذریم که بعد از پایانبندی به شدت گنگ و پادرهوای کار، به نظر میرسید حتی خود بازیگران هم نفهمیدن چرا اونجان، چرا این کارارو میکنن و کاش زودتر تموم شه تا بتونن از جو خستهی سالن و نگاه سرزنشبار تماشاگران فرار کنن !