دربهاری پیدا
درنهانی شیدا
نکند باز مرا
ببرد قاصدک تنهایی
نزد دیوان بلا
من صدای ناله ی مست شبان میشنوم
که از اندوه فنای بره تازه به پا خاسته ای
خاک در مشت وگریبان پاره
از فغان می نالد
من چنان میشنوم
خوانده معبود بگوید که چرا
از شبان میشنوم
رنج بی حاصل یک ساقه گل غنچه به سر
که
... دیدن ادامه ››
به پای سم سنگین بلا
از کمر میشکند میشنوم
خوانده معبود بگوید که چرا
من چنان میشنوم
اخر ای قاصدک تنهایی
من چرا
از غم اینهمه ایام چنان میشنوم
نگرانم که چرا
در بهاران ز خزان میشنوم .
حسین پوریعقوب 95.10.7