«در آغاز یک سمفونی بود»
***نکته: ممکن است ماجرا لو برود، ولی مهم نیست، چون با این وجود به تماشای این اثر خواهید نشست و تجربه خواهید کرد؛ مطمین باشید.***
دعوت شده ای به یک میهمانی، بدونِ دعوتِ قبلی!. پذیرایی برپاست. درگیرِ یک میهمانیِ واقعی می شوی، یک میهمانی، که مدت هاست (یا اصلن تاکنون) به آن نرفته ای و این دیگر یک تیاتر و نمایشِ صِرف نیست و خودِ خودِ زندگیست. اصلن فراموش می کنی که چگونه آمده ای و ساعت چند است و فقط و فقط، در ذهن تو، این می گذرد که از صاحب (یا صاحب های) این خانه بپرسی: «در دنیای تو ساعت چند است؟!»؛ حتا ممکن است او هم این را از تو بپرسد.
«باید یه چیزی بزنی تا غم رو بپوشونه...»
ویگن...
در غمگینی و تنهاییِ این میهمانی، ناگهان به خوداَت می آیی و می بینی که غرق شده ای در شاعرانگیِ نهفته در این خانه و سطر سطرِ وجود این آدم ها، تو را نابود می کند، می سازد، نابود می کند، می سازد و دوباره دوباره و دوباره... . با بافته شدن موها، ذهن ات، بافته می شود و گره می خورد به خاطراتی که داشته ای و بخشی از وجود تو شده، یا حتا خاطراتی که در لحظه برای تو ثبت می شود.
ویگن...
روایتِ جدایی، به هر شکلِ آن، دردناک است؛ در این روایت تو درد
... دیدن ادامه ››
می کشی و دنبال می کنی، ولی اذیت نمی شوی و فقط همراه می شوی.
Empty Sky...
«گاهی اوقات یه عکس می تونه خیلی چیزا رو عوض کنه، یا حتا به هم بریزه».
المیرا رضایی، کیمیا کاوند، ملیکا شکری، بهراد سلاح ورزی، نسترن باقری، پرنیا شمس، یاسمن رسولی، پردیس حسامی و همه ی اعضای گروهِ "در آغاز یک سمفونی بود"، خیلی ممنون و خداقوت. ادامه بدید و ادامه بدید و روایتگر زندگی باشید.
گروه تیاتر "هیچ"