در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | پویان حق شناس درباره نمایش مده آ: مدید مدتی بود که درمانده بودم..مانده و وامانده بودم در آن درد دیرین خو
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 11:35:46
مدید مدتی بود که درمانده بودم..مانده و وامانده بودم در آن درد دیرین خود...کرم عفونت انداخته بود دمل های چرکین مغزم و بویی چونان بوی جیفه سگ می آزرد همه را..خودم را از همه افزون....نه درمان و نه درمانگری...از آن هنگام که مردگان از تابوت های مرصع خود برخاسته بودند شبانگاه. ..
ستر گرفته بودم از محرم و نامحرمان...به انجام رسیده بود دوره ام...سرانگشتان آفتاب بامدادان کورنت می نوازید پوستم را و می آزرد دیدگانم را...تو گویی معرکه بود آنجا...گعده زار بود و زاری ...گَرَه کو به تن مالیدم و به زار سپردم جسم و جان را...به هم دوختم شست پاهایم را به تار موی بز...و سیفه کشیدم به زیر دماغ...خیزرانی، هلهله و مویه کنان در آمد...مویه کنان به رسم کُردان....در آمد به تهدید جن...به طرد و تهدید دیو درد بی درمان روح و تنم، مرضم، عفونتم...چنان نوازد خیزران را به تنم که آه...آه... آه و ناله و مویه کنم به رسم اهل جُفره...چه دردی... چه جانفرسا درد شیرینی...می گریزد دیو دد چونان توله کلب خایف.....سر می گشایند دمل های عفونی.... فوران خون و خونابه چرک و واماندگی ...عفونت می تراود مغزم..چرک می تراود...تعفن می تراود... می نوازید زار ماما ...برقع انداخت زار ماما...ضجه می زد زار ماما...زار آمد و زارم گرفت...هوا دختران آمدند..به رقص و ناز و آواز...گلوسه چون مرگ می رقصید...رقص زندگی می کرد گویی...مودندو زار می زد...کوندروک دود می کرد...خیزران نوبه می کرد...مده آ دامن افشاند...مودندو عشق سر داد...تشت خون در پیش پایم..خون کهر..خون بزهای قربانی..زار ماما به رقص آمد اندر.. اندر آغوش مودندو...زاره می راند و زار می زد: ...کُل زار وَفو..و اَنا ما وَفونی...شیخ شَنگر رَضو...و اَنا ما رَضونی...وزفنَا وَزفش نایی...دویی و اَنت دویی.......
می لرزند دخترکان به رقص پستان... می فشانند موی به باد ...درآمدم به لرزه...از مردم چشم ..تا به شانه..تا به شست پای پای در تار..کندروک بو می کند..جز می زند...خون خوردم از تشت خون ...دور، دور است و مودندو به دور...کف به دهان دارند دخترکان..کل می زند متوری ..به سودای گوهره...می فشانند اشرفی ... دیدن ادامه ›› به پایش... تاج عروس و ابریشمین رخت...آغشته به شرنگ شوکران... ناله می کرد جیسون...به پای نقره فام عروس تازه..به پای چوبین فرزند...به پای بی پایی دور و دهر...ناله می کرد جیسون.... به رسم کُردان..لاوَلاوَکَم...لاوَلاوَکَم...
..................................................................................
ولی من تنها هستم..وطنی ندارم...خانه ای ندارم...و اکنون همسرم، تنها کسم نیز مرا از خویش رانده است..مرا به یغما بردند..از سرزمینی در آن سوی آب ها به اینجا آوردند..نه مادر دارم..نه برادری ..و نه خویش و خویشاوندی..تا در این مصیبت پناهی باشند برای آغوش بی پناه من..به این سبب از شما درخواست می کنم اگر خود راهی برای انتقام از جیسون به خاطر توهین و تحقیرش یافتم سکوت کنید..سکوت لطفا..سکوت..
در هم شکسته اند تابوت ها را..به آغوش گرم مرگ دگر راهی ندارند این مردگان برخاسته از مرگ....
sahar amini این را خواند
سحر بهروزیان، پرندیس و هانیه خدابخش این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید