و هو السلام
تیاتر در تیاتر...
داستان در داستان...
روایتی جوان از داستانی پیر.
درگیری "چهل گیس" و "دیو" و تلاشهای صادقانه و عاشقانهی "حسن کچل" برای رهایی او؛ اما همه، در کالبدی تازه. درونمایهای کهن؛ ایدهای نو و پرداختی بهروز بههمراه بهرهمندی از امکانات نوآورانه.
یک ملودرام جوان پسندِ خاسته از دل و فکری جوان.
به خدمت گرفتن نوستالوژیهای ایستا و خاک گرفتهی پیران این میانه برای بیان برخی از دردهای پویای جوانان این زمانه. از دیو و زندان تا سنگ و شیشهی عمر. از درد و ضخم تا عشق و رحم. از شوق وصال تا لمس فراق...
و اینبار در داستانی که نه دیوَش خیالیست و افسانه، نه تلاشهای حسن کچلش غیر واقعی
... دیدن ادامه ››
و کورکورانه. برداشتی درست و قابل دفاع از قصهی انتزاعی "حسن کچل".
تیاتری که نگارش روان و بدون تکلف متنش نشان از روحیهی جوان و پر دغدغهی ساغر خواجهامیری و گرداندن صحنه و چینش و حرکات بازیگرانش نشان از استقلال هنری و ذهن سیال پوران مرادی دارد. هیچ چیز در آن ناپذیرفتنی نیست، نه دیالوگهای شعرگون حاتمی و نه رپهای موزون امروزی؛ نه کُشتی حسن با پهلوان پوشالی و نه رقص پا با ریتمهای گروهی؛ نه گوشههای شور سهتار و کمانچه و نه تکنوهای تند و میانه؛ نه بدجنسیهای طاووس و نه عشق بیریای چهلگیس...
این تیاتر با همهی تلاش خود برای نو بودن و ساختار شکنی، به مبانی درام پایبند میماند و مخاطب را تا پایان در شادی و غم خود همراه میکند تا جلوهای از نمای گیسهای از دست رفتهی چهلگیسهای در بند دیو سرطان را به روایت خود بنمایاند.
با آرزوی حفظ جوانی و نشاط؛ و درک پیری و مراد برای گروه جوان "چهل گیس و حسن کچل".