در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سیدمحمدجواد مویدیان درباره نمایش انسانم آرزوست: و هو السلام یک شب به یاد ماندنی... و شاید تاریخی برای تیاتر ایران‌زم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:46:22
و هو السلام
یک شب به یاد ماندنی...
و شاید تاریخی برای تیاتر ایران‌زمین.
دوشنبه، یازده امرداد هزار و سیصد و نود و پنج خورشیدی.
آیین افتتاح تیاتر "انسانم آرزوست" در قدیمی‌ترین تماشاخانه‌ی زنده‌ی کشور، "سنگلج"، با حضور استاد علی نصیریان.
آغاز اجرای نوترین و به‌روزترین نمایش آیینی "تخت حوضی" ایرانی به کوشش استاد بزرگوار، دکتر داود فتحعلی‌بیگی. پس از 5 سال دوری از صحنه‌های تیاتر و 2 سال نگارش متن.
روایتی از کشمکش میان پارادوکس‌های اعتقادی و رفتاری مردم این زمانه. زنگ خطری در مقابل جدال درونیِ "عدالت‌خواه"نماهای "به من چه"گو و کوشش بیرونی "مِهرَک"های ایستاده در میانه‌ی میدان "عدالت‌ساز"ی. بیان دردمندانه‌ای از منجی‌خواهی‌های سَرسَری و قشری، ... دیدن ادامه ›› تا گام نهادن به گودِ زمینه‌سازی‌های واقعی. از غریبی‌ها و بی‌کسی‌ها تا خود گم‌کردگی‌های نادانسته‌‌ی مُرکب.
روایتی از "مِهرَک"؛ سیاه‌ی که در میانه‌ی این جنگ جهانی میان گفتار و کردار، حرف و اعتقادش یکی‌ست و هیچ سیاست و راهبرد و مصلحت‌اندیشی نمی‌تواند پرده‌ای بر ندای حق‌گو و حق‌خواه دل صاف و ساده‌اش بیفکند. سیاه با همان سادگی و صمیمیت و راست‌گویی تاریخی‌اش بدون ترس و ریا و عافیت‌طلبی حرف‌ش را می‌زند و کارش را می‌کند. برای بیان و اجرای خواسته‌های داستانی‌اش دیالوگ می‌گوید، بداهه می‌رود، حرکت موزون می‌کند و تایید کلام و رفتارش را گاهی با قهقه‌های ته دلی، گاهی با دست‌زدن، گاهی با تایید سر و گاهی نیز با به فکر فرو بردن تماشاگران می‌گیرد. مهرکی که در کشاکش ماجراهای جشن شعبانی و در آن جنگل تضاد "عدالت‌خواهی" و "بی‌تفاوتی"، در میانه‌های تاریک روز، نور فانوسِ یک شیخِ موی‌سپید، ناخواسته روشن‌ش نگاه می‌دارد...
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انســانم آرزوست

استاد داود فتحعلی‌بیگی به همراه "داود داداشی"، سیاهی که 30 سال است با سیاهی خود مردم را می‌خنداند پا به سنگلج پیر گذارده؛ با روایتی وزین و نو از همان بخش از تیاتر اصیل ایرانی که برای نخستین بار با "تخت و خنجر" در آن گام نهاد. دست زبردست استاد در نگارش داستان و فکر خلاق وی در چیدمان حرکت و بازیگر نشان داد که درد، فقط گریه‌آور نیست. می‌توان به درد هم خندید و در میان خنده‌ها به فکر فرو رفت نه غفلت. می‌توان شیرینی قند شادی را با تلخی درد آمیخت و جرعه جرعه به فکر بهبود افتاد. بهبودی که باید از نقطه شروع شود تا به مساحت رسد. از نقطه‌ی فرد تا مساحت جامعه.
حضور در سنگلج در این شب بیاد ماندنی لطفی مضاعف داشت؛ و چه شیرین بود روشن کردن شمع‌دان این تیاتر در ابتدا و سخن استاد نصیریان در پایان اجرا، که این تیاتر را نوآورانه و کار داود داداشی را نقطه‌ی پایان بسیار زیبایی در کار سیاه خواند.
سعدی افشار؛ روح‌ت شاد و غریق رحمت.
داود داداشی؛ دِماغت چاق و رویت سپید.
استاد فتحعلی‌بیگی؛ تن‌تان به‌سلامت باد. آمین.