تو نیز سقوط خواهى کرد!
درباره ى ((تهران بى تو))، نمایشى به کارگردانى احمد کچه چیان، در تئاتر باران
على اتحاد
۲۸ دی ماه ۹۴ / روزنامه نوآوران
((تهران بى تو)) درباره ى مرگ است. و نه آن چنان که در ادبیات دراماتیک بدان خوگرفته ایم، یعنى نه آن چنان که زندگان مرگ را ادراک مى کنند.
... دیدن ادامه ››
((تهران بى تو)) درباره ى تجربه ى مرگ براى مردگان است. سفرنامه ى دیگر سوى عالم. قطعا سفرنامه هایى از این دست کم نیستند. کمدى الهى دانته، ارداویراف نامه و حتى به شکلى متفاوت، حماسه ى باستانى گیلگمش، نمونه هاى این قِسم سفرنامه ها هستند. اما در سنت مکاتب رازورزانه ى کهن، قهرمان آن کسى است که از جهان زندگان به جهان دیگر سفر مى کند و به سلامت باز مى آید. این قهرمانى به سبب شکستن اضطراب برآمده از نادانستگى مرگ پدید مى شود. دانته آلیگیرى نخستین کسى است که خودِ نگارنده را بدل به قهرمان سفر به دیگر سو مى کند. او، چنان که ندانى از چه راهى، به ناگهان به دیگر سوى عالم قدم مى گذارد. از این راه راز عبور از گذرگاه میان دو جهان همیشه رازآمیز باقى مى ماند. عبور از این گذرگاه در بسیارى نمونه هاى کهن، همسنگ زایشى دوباره است. عبور دوباره از تنگناى بطن مادر- در این جا شاید مادرزمین. در ((تهران بى تو)) هم این عبور به شکلى زایشى استعارى تصویر مى شود. زهدانى که بار فرو مى گذارد این بار شیشه اى است؛ آسانسورى که مسافران اش را به اعماق مى برد. عبور از شهرى آن جهانى به شهرى دیگر هم این جا به واسطه اى مدرن -قطار- صورت مى پذیرد. پیش تر گفتیم که قهرمان متون رازورزانه ى کهن کسى است که به جهان مردگان مى رود و از پس آن به سلامت باز مى آید. این الگو را حتى در روایات ابراهیمى هم مى توان جُست. عیسى ناصرى هم در این روایات به جهان دیگر مى رود و از پس سه روز -این زمان روایات متنوعى دارد- از گور دخمه اش به در مى آید و خود را بر شاگردان مى نمایاند. این پایان شاد، این کمدى الهى، از اضطراب بى حد مرگ مى کاهد و تلاش مى کند آرامشى به نسل هاى آینده ببخشد.
در ((تهران بى تو)) اما گریزى نیست. گویى این اضطراب لحظه به لحظه فزونى مى گیرد. سیر این سفر هم حتى نزولى است و این خود به مخاطب پیش آگاهى مى دهد که هر دم از رهایى بیشتر و بیشتر دور مى افتد. مرگ در ((تهران بى تو)) خوانشى این جهانى دارد. اضطراب بى امان نادانستگى و مرگ دوباره و دوباره در ایستگاه ها و طبقات و زاده شدن در ایستگاه و طبقه اى تازه؛ یک بار با تابوتى شیشه اى، یک بار با چمدانى چرخ دار، یک بار با آسانسورى تنگ و همگى زهدان هایى استعارى براى زادن مسافر!
((تهران بى تو)) پا را از این هم فراتر مى گذارد. نمایش کچه چیان، با حذف قهرمان محورى داستان، بافتارى پدید مى آورد که در آن سرنوشت براى همگان سازکارى برابر فراهم مى آورد. یک یک مردان و زنان درون روایت ((تهران بى تو)) در حال عبورند؛ مرگ ها و زایش هاى بى امان و پیاپى.
و باز هم یک قدم پیش تر مى رود. آن جا که در میان صداى اذانى محزون، دیوار آینه اى مشبک به راه مى افتد و سر انجام با قاب هاى مستطیل عمودى شیشه اى، از چهره ى یک یک تماشاگران نمایش، آگهى ترحیم مى سازد.
آیا مى توان از این پیش تر هم رفت؟ پاسخ به این پرسش را در پایان این جستار باید جست.
در عمده ى متون مشابه، جهانِ درون متن در چارچوب خودْ، بسنده است. بدین معنا که مخاطب با خروج از متن، از گرداب هراسناک دیگر جهانى خلاص مى شود. همیشه صخره ى نجاتى در کار است. همیشه ویرژیلى هست که دست شاعر را بگیرد و از کام هیولاى هفت سر مرگ خلاصى دهد.
در ((تهران بى تو)) اما خلاصى در کار نیست. شاید براى شرح این راه بى رهایى بهتر باشد به نمونه اى سینمایى پناه ببریم. در بدنه ى سینماى وحشت، جهان هراسناک درام عمدتا محصور در متن فیلم است. چراغ ها که روشن مى شوند. پرده ى سینما که خاموش مى شود. هراس حاصل از درام به شکل فزاینده اى کاهش مى یابد. با این همه نویسنده و کارگردانى در تاریخ سینماى وحشت هست که این سازکار را بر هم مى زند؛ وس کریون. در " کابوسى در خیابان اِلم"، مشهورترین ساخته ى وس کریون، فِردى کروگر، شخصیت اصلى عالم هراسِ درام است؛ شخصیتى که در خواب به سراغ آدم ها مى آید و کابوس هایى چنان هراسناک پدید مى آورد که سر انجام جان قربانى را مى گیرد. کروین از طریق خلق فردى کروگر موفق مى شود مرزهاى محدود کننده ى هراس را بشکند. دیگر با روشن شدن نور سالن ترس ناشى از درام فروکش نخواهد کرد. این بار کنش خوابیدن است که بدل به بستر وحشت مى شود. کنشى که پیش از تماشاى "کابوسى در خیابان اِلم" به احتمال نزدیک به یقین ابزار آرامش بود.
((تهران بى تو)) هم چنین سازکارى را به خدمت مى گیرد. از آغاز اثر در تک گویى ها به لحظه ى سقوط اشاره شده است؛ بزنگاهى که نمى دانى کى موعدش مى رسد. کفش هایت را مى کَنى و سقوط مى کنى و سفر آغاز مى شود؛ همین قدر نا به هنگام. همین اندازه خاموش و خزنده. مخبرى این خاموشى و بُهت را حتى در ساخت نمایش اش اعمال مى کند. آن طور که شخصیت ها از آغاز تا انجام نمایش چیزى به زبان نمى آورند و تنها صداى ذهن شان را از بلندگوهاى سالن مى شنویم.
نباید از شرح کابوس پیش رونده دور شویم. آن چه به عنوان تجربه ى مشابه کریون از آن یاد شد به بخش پایانى نمایش ((تهران بى تو)) مرتبط است. آن جا که پیش تر هم بدان اشاره شد. آن جا که آینه هاى مشبک تصویر مخاطبان را بازتاب مى دهد و ده ها آگهى ترحیم کوچک و بزرگ در خیال مخاطبان نقش مى بندد. پیش تر پرسیدیم آیا از این پیشتر هم مى توان رفت؟ پاسخ این جاست؛ آرى!
تماشاگران که از سالن نمایش بیرون مى روند، مسیر ساده ى خروج اینک تغییر شکل داده است. آینه هاى مشبک حالا زمین راهروى خروج را پوشانده اند. آینه ها از پایین تماشاگران را تماشا مى کنند و رویشان ده ها شمع مى سوزد؛ سوگوارى اى تمام و کمال. از در که بیرون مى روى پایت به چیزى مى خورد. یک جفت کفش رها شده. کفش هاى کسى که از پاهاش جدا شده و به یقین خودش سقوط کرده است. مسیر سوگوار با آینه ها و شمع ها به یادت خواهند آورد که جهان کار تو را مى جوید. و وقتى با پاهاى بى خبر بر کفش هاى رها شده قدم مى گذرى ضربه ى نهایى بر جان ات خواهد نشست. و به یاد مى آورى که هر لحظه ممکن است لحظه ى سقوط نا به هنگام تو باشد؛ خاموش و خزنده!