در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علی اتحاد: حقایقى درباره ى جهان ما یادداشتى درباره ى نمایش سوراخ به نویسندگى و ک
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:27:45
حقایقى درباره ى جهان ما
یادداشتى درباره ى نمایش سوراخ به نویسندگى و کارگردانى جابر رمضانى، روى صحنه ى تئاتر مستقل تهران

على اتحاد
۱۰ خرداد ۱۳۹۵ / روزنامه صبا


"سوراخ" حکایت دو کارآگاه پلیس در طبقه ى پنجم یک هتل نیست. "سوراخ" درباره ى مهاجران همیشه مظنون در غرب جهان نیست. "سوراخ" ... دیدن ادامه ›› حتى درباره ى پایمال شدن کرامت انسانى در جهان معاصر نیست. حتى با کمى اعتماد به نفس مى توان ادعا کرد که نمایش "سوراخ" درباره ى هیچ چیز نیست. "سوراخ" بازنمود وضعیتى مشخص است؛ وضعیتى موجود که انسان معاصر طى زندگى اش هر لحظه آن را تجربه مى کند. هر چند، چند و چون این تجربه به فراخور موقعیت اجتماعى هر شهروند متفاوت است. "سوراخ" بازنمود زیستن در جهان هر روزه ى ماست؛ جایى که قدرت همه ى ارکان جامعه و در پایان حتى خود را تحقیر مى کند. قدرت براى بقاء خود در جستجوى حاکمیت نظم است و دستیابى به این نظم، اندک اندک آن چنان قواعد پیچیده اى مى یابد که دیگر هر جنبشى به واسطه ى قاعده اى مستقل تحلیل مى شود و این تکثر قاعده مندى سر آغاز هرج و مرج خواهد شد. حاکمیتِ نظم به عنوان یکى از انگاره هاى اصلى زیست مدرن یک به یک مرزهاى کرامت انسانى را زیر پا مى گذارد و پیش مى آید و این چنین است که روزى فرا مى رسد که قدرت نه تنها شهروندان بلکه اعضاء قوه ى قهریه ى خود را هم به حال خود وانخواهد گذاشت.
این طور است که وقتى کارت حافظه ى دوربین عکاس ناپدید مى شود کارآگاهان یکدیگر را تفتیش بدنى مى کنند و این کنش همان قدر تحقیر آمیز اجرا مى شود که کارآگاهان بر "غیر" اعمال مى کردند. این "همگانى سازى تحقیر" نه از برابرى همگان در برابر دستگاه حاکمیتِ نظم، که از سرِ هراسِ از کف دادن محوریت قدرت صورت مى بندد. کارآگاه هم باید پاها را به عرض شانه باز کند و دست ها را بالا نگه دارد و جزء جزء بدنش وارسى شود. در کشاکش جستجوى کارآگاهان درست همین کارت حافظه ى دوربین (سى. اف) است که مجهول معادله نیست. یعنى مخاطبان از ابتدا تا انتهاى نمایش نمى دانند بیرون هتل چه رخ داده، نمى دانند کارآگاهان به دنبال چه هستند و نمى دانند هر یک از ساکنین اتاق ها چه پیشینه اى دارند و احیانا در موضوع مجهول و مورد تحقیق کارآگاهان نقشى دارند یا نه! و در میان این همه مجهولِ معادله، تنها و تنها همین سى.اف است که وضعیتى نسبتا مشخص دارد و البته باز هم مخاطب نمى داند که محتویات سى.اف به چه کار مى آیند و چه نقشى در تعیین وضعیتِ مجهول اصلى مورد تحقیق دارد. و البته دقیقا همین عنصر نیمه-شناخته در میانه ى کار ناپدید مى شود و خشونت نسبى رفتارها از پس همین فقدان به اوج مى رسد.
"سوراخ" یک گروتسک تمام و کمال است. حتى اگر گروتسک را نه از منظر زیباشناسى تئاتر معاصر، که از منظرى سنتى تر و با مختصاتى دانشنامه اى بشناسیم؛ باز هم "سوراخ" یکسره در آن مى گنجد. زیر عنوان گروتسک همواره با چنین عباراتى مواجه بوده ایم: اغراق، نابهنجارى، هراس و مضحکه و در آمیختگى. و این ها یک به یک ویژگى هاى نمایش سوراخ اند. با این همه "سوراخ" از عناصر نمایش ابزرد هم بى نصیب نمانده است.
دو کارآگاه ( با بازى آتیلا پسیانى و هوتن شکیبا) در آسانسورى که در نیمه راه طبقه گیر کرده ظاهر مى شوند. طبقه ى پنجم در تاریکى محض است و آن ها به هر زحمتى هست پیاده مى شوند. طبقه ى پنجم کم کم نور مى گیرد. دو کارآگاه در جستجوى چیزى یا کسى هستند؛ مجهولِ محورى اثر که تا پایان کار مکتوم مى ماند. آن ها سر انجام تصمیم مى گیرند درِ اتاق هاى هتل را یک به یک باز کنند. ساکن اتاق اول مهاجرى ترسیده است که مى گوید آمده است برادرش را ببیند. و کمى بعد مى گوید برادرش مرده است. او هر لحظه که فرصتى دست مى دهد فرار مى کند. ساکن اتاق دوم خودش را عکاس-خبرنگار معرفى مى کند و کارآگاهان او را "خبرچین" خطاب مى کنند. او هم ترسیده و گویا عکس هاى درون دوربین اش با حادثه ى مجهولِ ورودى بازار رابطه اى داشته است؛ رابطه اى که مخاطبان نمایش هرگز از آن با خبر نمى شوند. کمى بعد وقتى در اتاق سوم گشوده مى شود در شلوغى پدید آمده "عکاس/خبرچین" سى.اف دوربین اش را بر مى دارد و مى بلعد. ساکن اتاق سوم از اتاق بیرون نمى آید. او از آسانسور پیاده مى شود. با سطل شیر در دست و چکمه هاى لاستیکى لنگه به لنگه به پا. وقتى مى خواهند در اتاق را به زور باز کنند مى گوید همسرش در اتاق خوابیده و بعد مى گوید کسى آن جا نیست. و سرانجام اعتراف مى کند که گوساله اى در اتاق دارد. چند ثانیه بعد اما مى گوید که گوساله اش حامله است! کمى بعد دیگر نامى از گوساله نمى آورد و مى گوید گاوش در اتاق است و باردار. مفتشان اما به هیچ یک از این تناقضات مشکوک نمى شوند. حتى اثرى از این شگفتى که گاوى باردار در طبقه ى پنجم هتل چه مى کند در چهره شان نیست.
در این میان ترجیع بند نمایش سلفى هاى مداوم کارآگاه اول (پسیانى) و رفتارهاى سادیستیک کارآگاه دوم (شکیبا) با مظنونین است. رفتارهاى اغراق آمیزى که خاطرات ما از عکس ها و ویدیوهاى منتشر شده در جهان از اِعمال خشونت نیروهاى امنیتى را به یاد مى آورد.
در پایان وقتى کارآگاهان به این نتیجه مى رسند که اتاق آخرى مانده و ممکن است مظنون اصلى آن جا پنهان شده باشد؛ مردى مسلح از اتاق بیرون مى پرد و شلیک متقابل آغاز مى شود. در میانه ى تبادل آتش، گاو اتاق سوم شروع به وضع حمل مى کند و صاحبش التماس مى کند تا پایان وضع حمل تیر اندازى را متوقف کنند و سر انجام مرد ساکن اتاق آخر گوساله را به دنیا مى آورد و بعد تاریکى و بعد طبقه ى خالى با سطل شیر رها شده و بعد پایان نمایش.
پیش تر نوشتم که این همه در شرح چیزى نیست بلکه بازنمود جهانى است که در آن زیست مى کنیم. عناصر این جهان این بار کلاژ شده اند. یک به یک این خارق العاده ها در زمانى حقیقى realtime چیده شده اند و همین چیدمان فشرده است که در داورى اولیه، نمایش را به اثرى گروتسک نزدیک مى کند. اما بگذارید آن چه نوشتم را دوباره مرور کنیم: مگر نه آن که گروتسک زاده ى اغراق و در هم ریختگى و ترکیب دراماتیک هراس و مضحکه است؟ و از سوى دیگر مگر نه آن که گفتیم یک به یک آن چه در نمایش "سوراخ" مى گذرد بازنمود زیستن در جهان ماست با این تفاوت که در بازه ى زمانى محدودى گرد آمده است؟ حال چگونه مى توان این دو سویه ى به ظاهر نامتجانس را گرد آورد؟
مگر مى شود بازوان قوه ى قهریه، به شکلى فراقانونى اعمال خشونت کنند و در عین حال با رضایت خاطر، همراه مفعول خشونت عکس یادگارى بگیرند؟ (مى شود؛ نگاه کنید به مجموعه عکس هاى زندان گوانتانامو.) مگر مى شود به صرف مهاجر بودن، انسانى با انسان دیگر چنین کند؟ (مى شود؛ نگاه کنید به رفتار پلیس فرانسه در بند کاله در قبال مهاجران.) مگر مى شود کسى گاوى را به طبقه ى پنجم هتل ببرد؟ (مى شود؛ نگاه کنید به خبر یافتن گوسفند در وان حمام اتاق هتل یک دیپلمات.) مگر مى شود...
این پرسش ها را مى توان به ازاء تک تک عناصر درام جابر رمضانى تکرار کرد و هر بار با جستجویى ساده در اخبار شاهد مثالى مشابه یافت. با این همه آیا مى توان گفت نمایش "سوراخ" حقیقى است؟ و یا مى توان گفت که این اثر گروتسک نیست؟ یک به یک این پرسش ها و پاسخ هایى که نوشته شد ما را به یک نتیجه ى واحد اما هراسناک مى رساند: هژمونى قدرت، و میل به حاکمیتِ نظم، جهان ما را یکسره بدل به گروتسکى بیرون پرده ى نمایش کرده است و ما حیرت زده و ناچار ساکنان این سرزمین هراسناکیم!

کیان این را دوست دارد
جناب اتحاد عزیز متأسفانه موفق به تماشای نمایشِ تهران بی تو نشدم و در مورد سوراخ نیز از منظر متفاوتی حظِ تماشایش را چشیدم با این حال از هر دو نوشتار خواندنی شما لذت و بهره بردم و امیدوارم در تیوال بیشتر از شما بخوانم.
ای کاش در برگۀ خود این دو نمایش اقدام به درج مطلب می فرمودید تا همچنان دسترسی و ارجاع به آنها میسر گردد و در آینده میان دیگر مطالب بخش عمومی تئاتر مهجور نماند.
۰۸ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید