سیب،اندر دست تو دیدم دلم آتش گرفت
من که خود، در باغ بالاتر به آب انداختم..
این همان سیب ست ؟.یادت غافل است؟
حرفی از نام تو را بر گرده اش پرداختم
قصه ها از دوری رویت زدلتنگی شنید
با سخنهای شنیده سینه اش بگداختم
اشک حسرت نازنینا ریختم او شاهدست..
بر لب جو با گل و دل خانه
... دیدن ادامه ››
ای را ساختم
این فقط سیب ست ؟ داستان عاشقی ست
بهر تحریرش همه عمر و جوانی باختم
یادگاری را ببر باخود ولی با کس مگو
چشم شور زندگی در قافله بشناختم...!
لیلا عبدی