من کاری به قانون های دنیا ندارم
روز وشب فراموشی در چشم من
چراغش خاموش است
همین که برایم حرف می زنی
و من خنده های سبز بنفشه ها را به یاد می آورم
همین که شعر می خوانی
و من به خواب آهو ها فکر می کنم
همین که بارانی می شوی
و من رنگین کمان هزار رنگ را در پس اشک هایت می بینم
یعنی که من راز زندگی را دریافته ام
زندگی را مثل یک گل یاس
بوییده ام
یعنی تو آشنای روزگار من شده ای
مرضیه زمانی