غرامت میدهیم و لبخند های هم را عجین میکنیم و گره میزنیم دست هایمان را به دست انداختنی های هم
و عجیب عبور میکنیم از باور های نا باروری افکارمان لابلای چینش ساده ی دوستی های هم
چه ملامت عجیبیست صدای دلمان لابلای دل بریدن های هم و چه رسا سوزیست دستگیری آخرین هم گامی هم
ما اسیر میشویم و آزاد میشویم ولی غرق مانده ایم در باور هم
مثل حس شادی ای که فریب میدهد و فرار میکنیم ولی جا میمانیم از هم!
دچار میشویم و ناچار میشویم!
و شاید به دست های هم دست میزنیم و دل های هم را دست خوش هم میکنیم
بوسه هایمان را فریاد میزنیم از اعماق هم ولی پیدا میشویم به سادگی یک نگاه هم