جناب سجاد خان افشاریان عزیز، دیشب نمایش کوچه برلن رو دیدم. چالشی که دو سال پیش دست به گریبانش بودم و دیشب هم دایی منیژه بادامچی باهاش کلنجار می رفت، دست به دامن شدن به مخلوق بسی با همتا و زاری و التماس و خواهش از او به جای خالق بی همتا. نکته جالبش این بود که دایی خان منیژه خانوم هم دچار تردید بود و با خودش کلنجار می رفت؛ جالب بود چون مطمئناً هر کدوم از مایه همچین تجربه ای رو تو زندگی امون داشتیم و تمام اون لحظات رو لمس کردیم.نمایش دیشب یک تلنگر دیگه بود به من که برم سراع خالق یکتا و شکرگزارش باشم و با خودش گپ و گفت کنم بدون واسطه ....
سجاد خان افشاریان ممنون از کار زیبایتان هر چند که من کارهایی که نویسنده اش هم شما باشید (او شمال من، جنوب من، شرق و غرب من بود و ...) بیشتر به دلم میشینه و لذت میبرم.
دمتون گرم و همیشه موفق باشید.