در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امین قاسمی: از تو چه پنهون جفت جیبام رو لیس می زدی سه  تومن با احتساب پول خورده ها
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:41:38
از تو چه پنهون جفت جیبام رو لیس می زدی سه  تومن با احتساب پول خورده های بعد از خرید نون و کف رفته ها از صدقات می تونستی جفت و جور کنی،دادم به یه باحالی با کلی التماس و چاکرم مخلصم یه خشاب بهمن کوچیک گرفتم .کبریت هم اشانتیون برداشتم.پیرمرد بنده خدا نگران بود.چپ و راست چشم میگردوند پلیس نیاد.میگفت الان اگه پلیس بیاد ببینه آخر شبی مغازه بازه،راپورت میده فردا صبح - علی الطلوع - تعزیرات کرکره مغازه رو با پلمپ به زمین می دوزه .گفتم حاجی آخر شب چیه؟ دوازده تازه سر شب ماست.نگاهم کرد و زیر لب چارتا لیچار بارم کرد و برق ها رو خاموش.تا فحش نخورده از مغازه زدم بیرون.صدای روشن شدن کبریت، سکوت اون وقت خیابون رو شکوند.یه پک زیر لپم جاساز کردم و یه کام حبس توی سینم،سر پایین،قدم آروم ،دست سایه ام رو گرفتم و تنهایی با هم تو دل شب رفتیم. سنگ فرش ها رو نگاه می کردم.سعی می کردم پام رو فقط تو کاشی های قرمز رنگ بذارم.یه جور قرار بود بین من و پاهام که اگه کفشم از کاشی های قرمز بیرون بزنه بازی رو باختم.انگار کفشام مداد رنگی بود و می خواست هر کاشی قرمزی رو که رد میکنه هاشور بزنه،جوری که از خط هم بیرون نزنه تا آمار مسیری که رد می کنم از دستم در نره.زنگ زدم به مصطفی با هاش سر کوچه قرار گذاشتم.تا مثل همیشه هم صحبت شب هام بشه .من شب ها خیلی تنهام.
کلا شب ها ، آدم های تنها ، دو دسته ان .یه عده اون هایی که از کار صبح ، انقدر خسته می شن که شب بعد از شکر خدا ،گاهی با اه ،گاهی با بغض ، گاهی با فکر فرداشون زود می خوابن. دسته دوم،دسته دوازه شب به بعد هستن. تا ساعت دو سه شب هم خواب مهمون چشماشون نمیشه ، بگذریم که خواب با من قهر کرده و بقول امروزی ها تو" کاته "(cut )و باس نازش رو بکشم  که اونم تازه  چهار ، پنج صبح بعد از هزار تا تعارف تیکه پاره کردن بیاد تو خونه چشمام و بشینه رو کرسی پلکام.
آخ نمی دونید چه حسیه که بعد از هزار فکر جور و ناجور با صدای جیک جیک پرنده ها از ترس اینکه 3 ساعت دیگه باید بری دانشگاه و شرکت تازه بخوابی. ... دیدن ادامه ››
دختر که باشی بعد از خاموشی خونه ، میری تو رختخواب.اولش خوبه ولی بعدش جات برات تنگ میشه.بالش رو بغل میکنی و موبایل میشه پنجره ی نگاهت برای دیدن دنیا نه پریدن از اون حس و حال.چهار تا جوک می خونی و  چهل تا عکس لباس عروس و مد و فشن می بینی.گاهی هم فضولیت گل می کنه و آمار همه ی دوست و فامیل رو از لا به لای عکس ها و کامنت ها در میاری.حالت خوب نباشه میشی شاعر شب های تنهایی و با قلم قلبت شعر می گی.با کندن مو خوره های موهات تو فکر فرو می ری و خیال می کنی  و بغض می کنی و دست آخر با قطره اشکی بدون پرواز سبک می شی و می خوابی.
پسر که باشی دنیا مال توئه.با دوستات وعده گعده می کنی و با یه سیگار ،عامل آلودگی هوا می شی و یک شهر رو تعطیل می کنی.
مصطفی از دبستان تا دوم راهنمایی که الان نمی دونم بهش میگن چندم با من بود.من که از اون خراب شده که اومدم بیرون دیگه تا دانشگاه خبری ازش نداشتم تا سال اول دانشگاه که شد رفیق گرمابه و گلستان.بجا سر کوچه سر خیابون ایران بهم رسیدیم و تلو تلو رفتیم جلوی شهرداری منطقه 12 میخ شدیم به نیمکت های جلوی درش و دود گرفتیم.
بد بختیامون رو دونه دونه واسه هم صف کردیم و از هیچ چرت و پرتی برای روحیه دادن به هم دریغ نکردیم.از سیاست و اقتصاد وفوتبال بگیر تا غیبت های خاله زنکی که زن عباس آقا هم موقع سبزی پاک کردن نمیگه،گفتیم و خندیدیم.
مصی خسته وار یه کام گرفت گفت :
بیین الان درد من و تو اینه که از زندگیمون لذت نمی بریم.کل هیجان زندگیمون شده دور دور کردن و حرف و سیگار،جای سکس خالیه.این رو گفت و باز جفتمون خندیدیم.این حرفش به گروه خون ما نمی خورد اما مصطفی می خواست ببینه من چی می گم .واکنش من براش مهم بود.
ادامه داد و گفت : اینکه الان جفتمون زدیم جاده خاکی واسه اینه که تنهاییم.ببین بچه های مردم رو .ببین زندگی مردم رو . چرا من و تو باید سیگار لبامون رو گرم می کنیم ،مردم با بوسه های آتشین ؟مامانم میگه هوا سرده کاپشن بپوش یکی دیگه دوست دخترش رو بغل میکنه میگه گرم بشیم . مردم با عشقشون میرن کافه ، سینما گردش.غم که دارن مثل من و تو  توی چایی حل نمی کنن  یا توی سکوت با سیگار دود نمی کنن بفرستن هوا.با هم حرف می زنن تا خالی بشن.دردشون رو به کسی میگن که دوستش دارن.اونوقت من  شب به شب با توی سیبیل کلفت میشنم وقت تلف می کنم.می خوام از زندگیم لذت ببرم.بعد از اینکه فلانی با من تموم کرد و رفت اولش داغون بودم.الانم بهش فکر که می کنم می بینم کاش من تموم می کردم.ولی دندون خراب رو باید کند.خوشبحالت که تو تموم کردی و رفتی از اون رابطه.سر بلندی پیش غرورت.تو بردی .پرچمت بالاس. اصن نمی فهمم دردت چیه؟بعد این همه وقت یادت رفته دیگه.پس چیه این اخلاق گند و بی حوصلت.از نو شروع کن.
من که اون عوضی رو فراموش کردم.قدرنشناس بود.گور باباش.
ببین یه چیز جالب می خوام برات بگم.
راستش من الان چند وقته که با یکی دوست شدم که خیلی خوشگل و خوبه  ....
افسرده بازی و نمیشه و بیخیال رو بریز دور
ببین من رو ...
توام ببین اشتباه نکن ...
تجربه داری ...
زندگی...
ببین بهت چی می گم ...
منو نگاه کن ببین...
دیروز...


گوشم صوت می کشید.نمی فهمیدم مصطفی چی می گفت.مثل رادیو یه نفس داشت حرف میزد.
حرف از رفتن و تو که میاد وسط من می مونم و وجدان خودم و هزار تا سوال بی جواب.یعنی توام  مثل الان مصطفی به این فکر می کنی که من قدرنشناسم و عوضی؟ فراموشم کردی ؟ یعنی الان کس دیگه ای جای من رو گرفته ؟ اصن فهمیدی که من رفتم تا تو راحت تر بری پی زندگیت ؟ پی درس و دانشگاهت تو پاریس ؟پی آرزوی بابات...
آخه تو رو چه به من یه لا قبا .تو دختر اوناسیس بودی و من پسر طرد شده ی خونه آقام .
یعنی فهمیدی من از اون احساس نرفتم، تو رو به زور بیرون کردم؟
اخ که بعضی رفتن ها از هزار تا موندن بدتره.میری ولی همه زندگیت رو پیشش جا میزاری و میری .کاش حداقل به چشمات عوضی و  بد نباشم... کاش ...

مصطفی : الو الو کجایی عمو .ما رو باش رو دیوار کی یادگاری می نویسیم.بگم دوستشم برای تو جور کنه ؟ خوبه ها .

من : پاشو بریم مصطفی دیره از شنبه باید شب ها زود بخوابیم تا هر شب عین روح مرده ها سرگردون خیابون نباشیم.این حرفای صد من یه عن فایده نداره پاشو حاجی دیر وقته

_مصطفی : جون مصی بهش بگم جور کنه برات ؟
مهتاب خاکپور، مرجانه و مجتبی مهدی زاده این را امتیاز داده‌اند
زیبا بود
توصیف وتصویرسازیتون خیلی خوبه
۱۶ بهمن ۱۳۹۴
افرین...

۲۱ بهمن ۱۳۹۴
منم تنها به عنوان داستان خوندم ...
متنی هم که نوشتم تحت تاثیر داستان کوتاه شما بود...
خورده ای به شما نگرفتم...کلی گفتم

شعر دوست داشتنی ای بود و خوب توصیفش کردین.
۲۱ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید