در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | جواد کارگر درباره نمایش چند روایت از داستان یک فیلم سینمایی: با عرض سلام و خسته نباشید حضور عوامل نمایش چند روایت از داستان یک فیلم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:03:31
با عرض سلام و خسته نباشید حضور عوامل نمایش چند روایت از داستان یک فیلم سینمایی
خدمتتان عارض میشوم گروه پلاتو را میتوان گروه ایده الی دانست که فرصت تجربه کردن در هر زمینه ای به اعضا داده میشود. چیزی که در تئاتریکال و برخی تیم های هنری به رویا بیشتر شبیه است و برای اعضایش کابوس. امیدوارم پلاتویی ها اشتباهات دیگر گروه ها را تکرار نکنند و تیم را به گاه مدیریت تک عنصری نکشند.

بر گردیم به نمایش چند روایت از داستان یک فیلم سینمایی و کارگردان احسان بداخشان.

از اغاز شروع میکنیم. خلاقیت ناب بصری طراحی صحنه و لباس٬مخاطب را از همان ابتدا درگیر نمایش میکند. و این سئوال اغازین را کلید میزند.شما حالا مجبورید تا اخر نمایش بنشینید.چندتا سازه چهارچوبی شکل و دو بازیگر خانم و دو تا بازیگر مرد پشت چهارچوبی که انتزاع تلویزیون را میرساند صحنه را در تصرف خود دارند. حرکات زیاد و بی مورد بازیگران مرد بعنوان نقش انتزاعی یک فیلم کمی از ریتم نمایش دور است اما این هرگز باعث نمیشود که شما از بازی روان آنها بگذرید. طراحی صحنه و اکسسوار به میزانها و چهارچوبها روح نمایشی بخشیده هر چند این ایده کهنه که تمامی ابزار و دکور موجود باید به نوعی مورد استفاده قرار بگیرند ... دیدن ادامه ›› بانی خلقت برخی میزانهای غیر قابل قبول و گاهی لوس گردیده.مثل رفت و امدهای بی قاعده از پنجره و اندک چیزک های دیگر.

یک بحث قدیمی اصول و قائده یا شیوه هم هست که من بارها با دوستانم در موردش صحبت کردم.اصول انچیزی است که در طبیعت موجود است و از اراده فردی خارج و شیوه البته در اختیار اراده خلق.بعضی اصولیات تئاتری در ذات این هنر است که ان را از انواع نمایش ها متمایز کرده.البته من به این اگاهم که ان کلاسه ها را ،بچه های گروه پلاتو بهتر از من میدانند. اما گاهی میشود وقتی درون کار هستیم از انها غافل می مانیم . خدا حفظ کند دکتر علی رفیعی را، میگوید:بهتر است از کار بیرون بزنیم و خود تماشا گر نمایش خود شویم. یک مثال کوچک برای دوست خوبم احسان بدخشان. قانونی بنام وزن،وزن در صحنه.عدم رعایت این قانون باعث نا تعادلی در روان مخاطب گردیده و او را زود از تنوع چهارچوبهای تصویری که کارگردان خلق کرده ، خسته می کند.

یک نوع بازی تیپیکال که به جان میثاق آقامولایی ، افتاده.گاهی از نمایش ، روی تن ادم کهیر می رویاند. بیان ضعیف و تحریک های نا متعارف و مشمئز کننده ، که در بازی میثاق آقامولایی نمود داشت.این را از سر دوستی صمیمی که با احسان بدخشان داشتم ، گفتم. اما خب در گوشه دیگر میدان آبان حسین آبادی بود که گه گداری با ورود و خروج محزونش و تقلای ارام کردن نیوشا افخمی بغض را در گلوی ادم می فشورد.بازی آبان خیلی خوب بود.اینجا یاد مطلب دیگری در مورد کارگردانی افتادم و ریکشن و پا کوبی و بشکن زدن بعضی بازیگران بود که اثر را به نوعی مکانیکی جلوه میداد.فرزین فولاد پنجه را ازقبل مثله دیگر بازیگران کار میشناسم.توانمندی او کار احسان بداخشان را سهل کرده بود. بازی روان نیوشا افخمی نیز دلیل دیگری است تا شما از زمان گذاشته تان راضی باشید.

موسیقی اندک ملودی بود که به موقع مینواخت و گام نمایش را منطقی تر پیش میبرد هر چند پرداخت بیشتری لازم داشت. کمی بیشتر.

ما یک نمایش قابل قبول را تماشا کردیم.که البته با کمی خلاقیت در موسیقی ، گویش و میزان سن ها میشد تئاتری امروزی تر ، مدرن تر و نستالوژیک تر و شاید رمانتیسیسم تر باشد. با این حال من جواد کارگر نمایش "چند روایت از داستان یک فیلم سینمایی" را جهشی فوق و اینده ای روان برای احسان بدخشان به عنوان تئاتر تجربی میدانم.ضمن اینکه بی صبرانه منتظر کارهای بعدی گروه فوق العاده پلاتو هستم.
ارادتمندتان: جواد کارگر