از خوبی نمایش که هر چیز بگم کم گفتم. واقعا فوق العاده بود، شیوه روایت داستان و فلش بک ها، فضای وهم آلود و موسیقی کاملا متناسب و صد البته بازی های خیلی خوب...
اما باید اعتراف کنم چیزی که باعث شد تصمیم بگیرم این مطلب رو بنویسم ارتباطی با خود نمایش نداره. واقعا جامعه ما به کجا می ره؟! امشب بعد از ورود به سالن متوجه شدم که دو نفر روی صندلی هایی که من بلیتش رو تهیه کرده بودم و جای خوبی از سالن بودن نشستن، بعد از اینکه متصدی سالن به خانم ها تذکر دادن که اونجا جای کس دیگه ایه یکی از اونها جا به جا شد و دیگری به متصدی گفت که نمی خواد جا شو عوض کنه! متصدی هم اومدن و به من گفتن که خانم جاشونو عوض نمی کنن و شما کنارشون بشینین! من هم داشتم از ایشون می پرسیدم که علت چیه و گویا خانم با دیدن پافشاری بنده نظرشون و عوض کردن و جابجا شدن. ما هم خیلی خوشحال و بدون فکر بیشتری در این مورد رفتیم و در صندلی های خودمون نشستیم و از یک ساعت و ۱۰ دقیقه فوق العاده (در کنار خمیازه های گاه و بیگاه خانم عزیز) لذت بردیم. وقتی متوجه فاجعه شدم که نمایش تموم شده بود و از سالن بیرون اومده بودم. هنوز هم باورم نمی شه که کسی بتونه اینقدررررر انتقام جو باشه اون هم به شیوه کلاس اولی! که بعد از بلند شدن از روی صندلی آدامس موزی شو برای من یادگاری بزاره!!!
واقعا احترام به حقوق دیگران کجا رفته؟ البته اینکه چرا متصدی سالن هم به چنین اظهارات قلدر مآبانه ای دامن می زنه و از من می خواد از حق خودم بگذرم جای تامل داره... ولی واقعا تجربه ای شد که از این به بعد در سالن های تئاتر چهارچشمی مراقب باشم که مبادا مورد سوءقصد اون دسته بسیااااار بافرهنگ از عزیزان تئاتر دوست قرار بگیرم! :)))