در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | یزدان منصوریان درباره نمایش جوجه تیغی: هفتهء گذشته این نمایش را دیدم و مطلب کوتاهی هم دربارهء آن نوشتم. اکنون
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 12:26:29
هفتهء گذشته این نمایش را دیدم و مطلب کوتاهی هم دربارهء آن نوشتم. اکنون که آن نوشته را میخوانم به نظرم لازم بود این مقدمه هم در ابتدا اضافه می کردم: جوجه تیغی روایت جوانی شهرستانی است که با دنیایی امید و آرزو راهی تهران می‌شود. می‌خواهد بازیگر شود. باور دارد که بازیگر به دنیا آمده است و روزی ستاره‌ای خواهد شد که در آسمان هنر می‌درخشد. اما بازی سخت و دشوار در صحنهء زندگی واقعی به او مجالی برای بازی در هیچ صحنهء دیگری نمی‌دهد. او تا پایان داستان فقط بازیگر زندگی واقعی خود باقی می‌ماند. رویایی بزرگ در سر دارد و به شهری بزرگ هم آمده است. اما سهم او از بزرگی این شهر فقط کوچکی ذهن آدمهایی است که عشق را به رسمیت نمی‌شناسد. تخیل را تحقیر می‌کنند و توانایی تصور دنیایی را بیرون از روزمرگی ملال‌آور خود ندارند. او سالها می‌کوشد که جایی برای عرضهء هنر خویش بیابد، اما جبر زمانه مجالی به او نمی‌دهد. در نمایش جوجه تیغی سرانجام صحنه نمایش برای او خالی می‌شود. همه می‌نشیند تا حرف او را پس از سالها بشنوند. اکنون یک ساعت فرصت یافته تا با ما سخن بگوید. حرف برای گفتن زیاد دارد. از فقر، از تحقیر شدن، از شنیده نشدن، از دیده نشدن سخن می‌گوید. او تمام این سالها خواسته که دیده شود، اما هیچکس او را ندیده است. هیچکس حرفش را باور نکرده است. هیچکس عشق و رویایش را به رسمیت نشناخته است. تنها هنر دیگران این بوده که واقعیت سرد و خشن زندگی را به رخش بکشند و او را از این عشق نافرجام بر حذر دارند. او داوطلب بازی در زمینی شده که بسیار کوچک است. آنقدر کوچک که برای بازیکنان قدیمی و اصلی خود هم جای کافی ندارد. جوجه تیغی روایت جامعه‌ای است که به آدمها فرصتی نمی‌دهد که خودشان را کشف کنند و در مسیر رشد و تکامل به خودشکوفایی برسند. جوجه تیغی روایت تلخ و دردناکی است که قلب آدم را می خراشد.