خیلی بی معرفتی سینما!
نقد و بررسی فیلم چهارشنبه 19 اردیبهشت
فیلم سازی علاوه بر اینکه هنر محسوب میشود یک شغل نیز هست. در تعریف هنر سخنها بسیار است اما در تعریف شغل میتوان با قاطعیت گفت که "کسب درآمد" یکی از جنبه های مهم تعریف یک "شغل" است. اما این جنبه که در تعریف شغل مطرح میشود چه کارکردی در هنر دارد؟ پاسخ میتواند هیچ و در خوشبینانه ترین حالت کم باشد. ترکیب این دو، یعنی هنر و شغل، بسیار سخت است. گاه چنان دچار تعارض میشوند که یکدیگر را بالکل نفی میکنند و فقط باید یکی را انتخاب کرد.
اما دیدگاه یک فیلمساز به خودش چگونه باید باشد؟ آیا چون "شغل" او فیلمسازی است یا رشته تحصیلی اش سینماست همین کافی است که فیلم بسازد؟ آیا فیلم ساز چونکه میخواهد فیلم ساختن را به عنوان شغل خودش در نظر بگیرد مانند کارخانه ای که محصولی تولید میکند باید فیلم بسازد؟ چقدر جنبه هنر در نظر فیلمساز نسبت به شغل خودش باید حائز اهمیت باشد؟ فیلمسازان که عموما خودشان را هنرمند معرفی میکنند تا چه اندازه هنر از آثارشان هویداست؟ اگر نگاهی به
... دیدن ادامه ››
کارنامه هنرمندان سینمایی داخلی و خارجی بیاندازیم شاخص ترین ها آنهایی هستند که بهترین آثارشان را در ابتدای راه میسازند. یکی از مهمترین دلایلی که این مسئله را سبب میشود داشتن "دغدغه" است. دغدغه موجب میشود که نخستین آثار یک هنرمند بیانیه هنری او و ماندگار شوند. دغدغه های روانشناسانه را از گاو تا هامون در آثار مهرجویی میبینیم. دغدغه مردانگی و احساس مسئولیت نسبت به جامعه را از قیصر تا اعتراض در آثار کیمیایی میبینیم. دغدغه کودک و نوجوان و نسل آینده را از نخستین فیلمهای کوتاه کیارستمی در میابیم. همینطور است نخستین آثار تروفو، گدار، تارانتینو و درمیابیم که اکثر هنرمندان بزرگ بیانیه هنری خود را در نخستین آثارشان ارائه داده اند و این حرکت بر آثار بعدی انها نیز اثر گذاشته است. اینها هیچ گاه به خود نگفته اند چه شغلی را انتخاب کنیم؟ فیلمسازی! یک دغدغه آنها را به سمت سینما و ساخت آثار سینمایی کشانده است.
لازم به توضیح است که "دغدغه" داشتن با "متاثر" بودن فرق دارد. عموم مردم متاثر از پدیده های مختلف هستند اما تنها عده کمی دغدغه آن پدیده را دارند و در راستای آن میکوشند. با این توضیح باید دید آیا ساخت فیلم "چهارشنبه 19 اردیبهشت" از سر دغدغه بوده یا صرفا سازندگان فیلم آنرا بدین جهت که شغلشان فیمسازی است ساخته اند؟ دغدغه ای که در این فیلم میبینیم مسئله فقر است. از دوران فیلم های فارسی تا به امروز دغدغه بسیاری از فیلمسازان فقر بوده و هست. از فیلم گنج قارون تا مهمان مامان و گشت ارشاد، با رویکردی طنز و فیلمهایی دیگر نظیر بالای شهر پایین شهر، بایسیکل ران، هیچ و فیلمهای مستندی نظیر فقر و فحشا و رقص فقر. به نظر میرسد فقر به عنوان یک پدیده در تمام دوران تاریخ سینمای ایران بسیاری از سینماگران را تحت تاثیر قرار داده است. حتی فیلمهای بسیاری را میتوان یافت که دارای مضامین اصلی دیگری هستند اما متاثر از پدیده فقر گریزی نیز به این مسئله زده اند. ازین دست فیلمها میتوان به جدایی نادر از سیمین، سارا، مرسدس، زیر نور ماه، استراحت مطلق بسیاری فیلمهای دیگر اشاره کرد. اما در سینمای ایران هیچ فیلمسازی یافت نمیشود که با دغدغه فقر وارد سینما شده باشد. همه این مثالهای فوق نشان میدهد که فیلمسازان تنها متاثر از مساله فقر بوده اند و بالاخره در کارنامه هنری خود، به دلیل گسترده بودن مسئله فقر در کشور، گریزی به این پدیده اجتماعی زده اند. آنقدر اشاره به مسئله فقر در سینمای ایران زیاد و رایج است که دیگر تبدیل به کلیشه شده است!
وحید جلیلوند به عنوان نخستین اثرش دست روی این مسئله کلیشه ای گذاشته است. اما سوال اصلی این بود که آیا "فقر"، "دغدغه" سازنده چهارشنه 19 اردیبهشت است یا خیر؟ از آنجاییکه این اثر نخستین ساخته وحید جلیلوند است نمیتوان با قاطعیت نظر داد. اما در همین نخستین اثر میتوان سرنخ هایی برای حدس پاسخ این سوال یافت.
هرچند که اشاره به پدیده فقر در سینمای ما کلیشه شده است، اما "چهارشنبه 19 اردیبهشت" یک تفاوت عمده و مهم با بسیاری از فیلمهای با این مضمون دارد. در اکثر فیلمهایی که اشاره به مسئله فقر میشود ما شاهد غنی و ثروتمند نیز هستیم. اکثر فیلمهای سینمایی دچار کلیشه "شاهزاده و گدا" میشوند و حتی اگر محتوای فیلم نیازی به نمایش سرمایه دار و غنی نداشته باشد باز به دلیل سبقه و زور زیاد این کلیشه گرایش به نمایش تضاد و تفاوت فقیر و غنی بسیار زیاد است و بالاخره فیلمساز را دچار خودش میکند. چهارشنبه 19 اردیبهشت با افتخار اسیر این کلیشه نشده است و هیچ کدام از سه راس این مثلث را نمیتوان سرمایه دار یا ثروتمندی در تضاد با فقیر دانست.
اما اگر به مطلبی که در مقدمه ذکر شد بازگردیم میبینیم دغدغه "فقر" در این فیلم دیده نمیشود. محرک اصلی فیلم ارتباط ضعیفی با مسئله فقر دارد و بیشتر یک دغدغه شخصی از سوی جلال با بازی امیر آقایی است. از ماجراهایی که در فیلم روایت میشود نیز اینطور میشود برداشت کرد که فیلمساز هم چندان دغدغه فقر جامعه را ندارد و با نمونه های بسیار فقیرتر جامعه ناآشناست. این دغدغه نداشتن محتوای فیلم و حتی شخصیت های درگیر آنرا بسیار سطحی و تک بعدی کرده است.
بزرگترین مشکلی که در "چهارشنبه 19 اردیبهشت" با آن مواجه هستیم شخصیت پردازی های به شدت ضعیف و کاملا تک بعدی است. شخصیت هر سه راس تشکیل دهنده مثلث کاملا سطحی پرداخته شده اند. لیلا با بازی نیکی کریمی فقط یک بعد از شخصیتی است که میتوان آنرا "زن درمانده اما وفادار" نامید. همین دو عنصر را در شخصیت ستاره نیز نیز میبینیم. شخصیت جلال صرفا ناراحت و غمگین از یک حادثه در 11 سال پیش است و اینطور که فیلم از زبان همسر جلال عنوان میکند کل این 11 سال همینطور است که باورش سخت است! از سوی دیگر کاراکترهای فرعی نیز همینطور تصویر میشوند. چهره ای که از علی، همسر لیلا، میبینیم از ابتدا تا انتها یک چیز است و غم و اندوه را با خود همراه دارد. شخصیت مرتضی، همسر ستاره، یک جوان کم فکر و کم عقل است و بعد دیگری ندارد. حتی اسماعیل با بازی برزو ارجمند نیز از نخستین صحنه ای که حضور دارد، چهره ای خشن و عصبانی با فریادهای هیستریک دارد! با این توضیح ضعیف ترین بخش از فیلمنامه "چهارشنبه 19 اردیبهشت" را باید شخصیت پردازی آن دانست که داستان را به ملغمه ای از خیل تیپ های سطحی و تک بعدی تبدیل کرده است.
ایده ی اولیه در طرح فیلمنامه بسیار نو و شگرف است. اما باز با پردازش ضعیف مواجه شده است و سوالهای بی شمار و مهمی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند که فیلم حتی توجیهی هم بر این سوالات ندارد. یکی از این سوالات مهم که شخصیت جلال را متظاهر و دو رو میکند مسئله پولی است که دست او آمده. در فیلم به صورت گنگ اشاراتی به این مسئله میشود که سی میلیون تومان پول از محل فروش یک ماشین به دست آمده است. ماشینی که به نظر میرسد دزدیده شده و جلال و همسرش قید آنرا زده بودند و به قول خود فیلم "فکر کردند که از اول ماشینی نداشتند". اما بعد ماشین پیدا میشود و جلال آنرا میفروشد و پولش را به صورتی که میبینیم خیرات میکند. این مسئله را از دیالوگهایی بین جلال و همسرش میتوان برداشت کرد. از سوی دیگر همسر جلال عنوان میکند که جلال 11 سال است که همین وضعیت را دارد. به قول خود جلال که در توجیه عملش میگوید "درد خودش را آگهی کرده" یعنی این درد را سالهاست که باخودش میکشد. حال سوالی که ایجاد میشود این است که جلال همان چند سال پیش، که یک خودروی 30 میلیون تومانی خریده، چرا دردش را آگهی نکرده؟ مگر نه اینکه جلال 11 سال است همین وضعیت را دارد، پس این همه تعلل برای چیست؟ اصولا داغ فرزند در چند سال پیش از ماجرا تازه تر هم بوده و ماشین مذبور هم جدیدتر محسوب میشده و قیمت بیشتری داشته. چرا جلال که متاثر از درد از دست دادن فرزند خودش است همان زمان که 30 میلیون تومان پول دارد بخشی از آنرا خیرات نکرده است و مسئله را تا سال یازدهم و دزدیده شدن ماشین و بعد پیدا شدنش کش داده است؟ این سوال از این جهت مهم است که ما در فیلم جلال را یک فرد مغموم یازده ساله میبینیم و فیلم میخواهد ما تحت تاثیر درد آگهی شده ی جلال قرار بگیریم اما تا وقتی به این سوال پاسخ داده نشود جلال یک شخصیت دورو و متظاهر است و دردش آنچنان هم که ادعا میکند عمیق نیست.
مسئله ی دیگری که باز در فیلم تضاد و تناقض ایجاد میکند ادعای واهی فیلمساز مبنی بر واقعی بودن ماجرای فیلم است. البته که این ادعا به نظر میرسد یک ترفند تبلیغاتی است و ازآنجا که مردم علاقه بیشتری به فیلمهای مبتنی بر واقعیت دارند چنین ادعایی شده است. اما اگر این ادعا صحیح باشد باید توجه داشت که قیمت خودرو فقط سه سال است که با افزایش شدید مواجه شده. اگر مراجعه ای به تقویم بکنیم متوجه میشویم آخرین باری که چهارشنبه 19 اردیبهشت بوده سال 1386 است. با توجه به قیمت خودرو در این سال، کدام خودرو است که کارکرده و دزدیده شده اش 30 میلیون تومان ارزش داشته باشد؟ این ماشین یک ماشین لوکس مانند ماکسیما بوده. اما از طرف دیگر جلال یک معلم معرفی میشود که همسرش ادعا میکند اگر یک ماه حقوقش را ندهند در اجاره منزلش درمیماند. این چه درمانده ی ماکسیما سواری است؟ سوالی است که باید خود فیلمساز که مدعی واقعی بودن داستان است پاسخ دهد. دیگر تحقیق درباره رقم دیه در آن سال را به خود خوانندگان میسپارم که به احتمال زیاد این هم تضاد با آنچه میبینیم دارد و واهی بودن ادعای فیلمساز را بیشتر نمایان میکند.
تضاد درونی دیگر در محتوای اثر انتخاب مورد ستاره بین خیل مراجعین است، آنهم در شرایطی که ستاره مسئله باردار بودنش را عنوان نکرده است. جلال و رفیقش تا پاسی از شب در حال گزینش بین موارد محتاج و نیازمندی هستند که مراجعه کرده اند. مورد ستاره به همراه چند مورد دیگر از بین صدها مورد گزینش شده است. یعنی طبق تشخیص جلال یا رفیقش محتاج تر و نیازمندتر از عده بسیاری بوده که به این مرحله ی قرعه کشی راه یافته است. حال مشکل ستاره از نظر جلال چیست و چرا پول میخواهد؟ شوهر ستاره دعوا کرده و برای دیه زندان است. ستاره هم یک دختر است که باردار شدنش را اعلام نکرده پس جلال اصولا باید فکر کند این دختر به سادگی میتواند با طلاق گرفتن مشکل بیخانمان بودنش را حل کند. درد جلال را اگر به خاطر بیاوریم میبینیم با مرگ یک کودک همراه است. حال ستاره که به این سادگی میتواند مشکلش را حل کند و تنها معضلی که برایش ایجاد میشود طلاق گرفتن است چرا باید در بین منتخبین و راه یافتگان به قرعه کشی باشد؟ اگر این مورد محتاج تر از صدها مورد دیگر است مشکل آن صدها مورد چه بوده؟ حتما موارد دیگر این پول را میخواستند که کارخانه بزنند یا ماشین لوکسی تهیه کنند که از گردونه انتخاب حذف شده اند!! پس این همه آدم که آنجا جمع شده اند محتاجان و نیازمندان نیستند که مورد ستاره از بینشان به عنوان محتاج تر انتخاب شده است و این چیزی است که فیلم برداشت میشود.
همچنین گذشته از این مساله، جلال بعد از یک روز طاقت فرسا طی یک دیالوگ با دوستش تصمیم میگیرد که قرعه کشی کند و کسی را انتخاب کند اما تا پایش را از دفتر بیرون میگذارد و لیلا را میبیند تصمیمش تغییر میکند. حال او میخواهد بین ستاره و لیلا را یکی را انتخاب کند. مورد ستاره همانطور که گفته شد، از نظر جلال این است که ستاره دختری است که دور از چشم خانواده اش شوهر کرده و شوهرش دعوایی کرده و اکنون زندانی دیه است و اگر پول دیه جور نشود ستاره باید طلاق بگیرد و جلال چیزی از حامله بودن ستاره نمیداند. اما مورد لیلا، زنی است با یک دختر بچه که شوهرش در حال مرگ است و اگر بمیرد یک کودک یتیم شده و یک زن بی سرپرست میشود. آیا بین این دو مورد قضاوت کردن خیلی سخت است؟ جلال که به همین راحتی (بعد از آن همه فشار روز 19 اردیبهشت و تصمیم به قرعه کشی) تصمیمش را عوض میکند بین این دو مورد قضاوت کردن برایش باید خیلی راحت باشد. یک مورد تنها معضلی که دچارش میشود طلاق است اما دیگری یتیم شدن یک کودک، بی سرپرست شدن یک زن با یک دختر بچه و مرگ یک مرد! هدف فیلم این است که قضاوت در این موارد را سخت جلوه دهد اما به هیچ عنوان نتوانسه به هدفش برسد و آنچه میبینیم پر از تضاد و به دور از عقل است! تنها یک احمق است که بین مورد ستاره و لیلا دچار تردید میشود و نمیتواند تشخیص دهد کدام محتاج تر است! خصوصا برای کسی که همان روز صدها مورد را به سادگی حذف کرده و تشخیص داده که محتاج نیستند!
حتی بعد ازینکه جلال با ستاره ملاقات میکند و از باردار بودن او باخبر میشود هنوز هم میشود تعادلی بین این دو مورد پیدا کرد. مشکل ستاره چیست؟ اینکه جایی برای رفتن ندارد. ما در فیلم یک دفتر میبینیم که شبها چراغهایش خاموش میشود و خالی ترک میشود. ستاره هم که یک دانشجو و تحصیل کرده عنوان میشود. این انسانهای پاک که میخواهند به دیگران کمک کنند به سادگی میتوانند در همان دفتر به ستاره پناه دهند تا بالاخره مشکل شوهرش حل شود. در مورد ستاره قرار نیست کسی بمیرد، اما در مورد لیلا اگر دیر شود با مرگ سرپرست یک خانواده روبرو هستیم. اما باز فیلم تلاش دارد به دور از منطق انتخاب بین این دو مورد را سخت و نشدنی جلوه دهد. طوریکه اگر لیلا خودش منصرف نمیشد جلال هیچ راهی نداشت و نمیتوانست یکی را انتخاب کند!
اما در مقابل فیلمنامه ای پر اشکال، در فیلم چهارشنبه 19 اردیبهشت شاهد یک کارگردانی بسیار خوب و حرفه ای هستیم. خصوصا در فرم زمانی روایت، بسیار حرفه ای و بدون نقص عمل شده است. فیلم در چهارشنبه 19 اردیبهشت شروع میشود. سپس به گذشته و قبل از چهارشنبه 19 اردیبهشت میرویم و اپیزودی را شاهد هستیم که به ماجرای ستاره میپردازد. اپیزود بعدی، بعد از چهارشنبه 19 اردیبهشت است. یعنی از نظر زمانی چهارشنبه 19 اردیبهشت نقطه عطف زمانی در فیلم است و روایت ها از نظر زمانی حول محور این روز میگردند. ضمن اینکه پیوند فرمی در نمایش این زمانهای مختلف با انسجام خوبی صورت گرفته است و مخاطب را از منظر زمانی دچار فراموشی یا قطع نمیکند.
این فیلم را به عنوان یک فیلم اولی یک تلاش خوب و موفق در عرصه کارگردانی اما در فیلمنامه یک اثر ناامید کننده است و همانطور که در مقدمه عنوان شد، تا دغدغه ای گریبان هنرمند را نگیرد محتوایی تاثیرگذار شکل نمیگیرد.