این ترانه کودکانه تقدیم به معصومیت بچه های دانش آموز"شین آباد"که صورتهای زیباشون در آتش غفلت ما آدم بزرگها سوخت.
آخر قصه...
عروسکم نگام نکن
ازت خجالت می کشم
ببخش به جای خنده هام
گریه نشسته تو چشم
با این قیافم این روزا
شایدمن و یادت نیاد !
شاید دیگه دوس نداری
ببوسمت خیلی زیاد!!
شاید دیگه دلت نخواد
مثل
... دیدن ادامه ››
قدیم با متکا
خونه درست کنیم و باز
با هم بریم تو قصه ها
من واسه تو بشم مامان
تو بچه شی تو بغلم
برات لالایی بخونم
دلت نمی خواد عسلم؟
دستای سوختمو نبین
صورت سوختمو نبین
ببین واست شعر می خونم
بهم نمی گی آفرین؟؟!
توام من و دوس نداری
هیشکی من و دوس نداره
همه میگن تو خوب میشی
بهم دروغ میگن آره...
کی می تونه گذشته رو
از تو وجودم بگیره
حتی بزرگم که بشم
هیچ چیزی یادم نمیره...
عروسکم خوابش گرفت
اونم صدامو نشنید
شاید اونم شبیه من
به آخر قصه رسید...