در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | قاسم رییسی درباره نمایش کالیگولا: درصــــــد آمادگی خمیر.....صد در صد و این چنین است که همسر-خواهر کالی
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 16:04:03
درصــــــد آمادگی خمیر.....صد در صد
و این چنین است که همسر-خواهر کالیگولا کیکی می شود و خودش در نهایت در تنوری که خود هیزمش را تهیه کرده پخته می شود. دیکتاتورها باور نمی کنند که اگر همه چیز را نابود کنند ناچار در آخر خویش را نابود خواهند کرد و این به قول خود کامو سرگذشت انسانی ترین و فجیع ترین اشتباهات است. بند سوم قانون نه چندان مسخره کالیگولا که به شکل فیلسوفانه ای توسط مشاور غلام زاده، سر میز شام - که به شام آخر نیز طعنه ای می زد- خوانده شد به صراحت اعلام می کند که هرکس از کالیگولا تبعیت کند – یا نکند- محکوم به مرگ خواهد بود و خود کالیگولا به طریق اولا چنین است.
آلبر کامو حتی اگر خودش هم انکار کند یکی از بنیان های اگزیستانسیالیسم است. از اولین جمله بیگانه اش می توان فهمید که تمام آنچه را که اصیل می پندارد، وجود – آنهم به معنای ساده زنده بودن- است. سارتر درباره اش می گوید که: «هر چه می کرد یا می خواست در آینده بکند، هرگز نمی توانست جلوی خود را بگیرد که در زمینه فرهنگی ما یکی از قدرت های بزرگ نباشد و یا حتی در راه خود جلوی نمود تاریخ فرانسه و قرن خود را بگیرد». در روزگاری زیست که اگرچه در شکل و ماهیت با حال تفاوت اساسی داشت اما در محتوای وجودی –که البته برای کامو مهمتر بود- به شدت شبیه حال بود. در آن دوران دیکتاتورها کاریزماتیک تر، جوامع ایدئولوگ تر و روابط پیچیده تر بودند و مرگ بازی روزمره اخبار بود. بیست ساله بود که هیتلر به اوج قدرت خود رسید، جنگ دوم را دید، اردوگاه های زندانیان را و شکنجه ها را، بحران مهاجرت، سوسیالیزم و تروریزم را. امروز نیز در جغرافیای متفاوتی همان موارد با تغییرات اندک وجود دارند. به جای دیکتاتورهای کاریزماتیک، دلقک های مضحک توتالیتر جهان را غبضه کرده اند که و فرمان مرگ می رانند. به جای ایدئولوژی های مبتنی بر تاریخ و فلسفه و علم، دسته بندی ها به نام مذهب شکل گرفته و همچنان زندان و شکنجه و مهاجرت و ترور و مرگ بر جهان حکمفرماست. مرگی عبث در کرانه دریاها در نتیجه ماه خواهی رهبرانی که روزی عاشق بوده اند. رهبرانی ... دیدن ادامه ›› که درست می اندیشند اما درست نیستند. رهبرانی که شور زندگی دارند اما مرگ می بخشند. رهبرانی که تناقض های عمیق درونیشان با واقعیت زندگی آنها را تخریب کرده است. کسانی که چنان به اندیشه های خود معتقدند که وفاداری به انسان را از یاد برده اند و فراموش کرده اند که تمام اعتقادات با هدف انسان شکل گرفته است. در راه ارزش های خود که روزی والا و مقدس بوده اند تمام ارزش ها را که امروز مقدس اند مردود شمرده و انسانیت را انکار می کنند. رهبران نیمه دیوانه ای که قدرت سخنوریشان چنان متقاعد کننده است که حتی شاعران شرافتمند را به تمجید وا می دارد. اسکیپیون در جایی می گوید : «نمی توانم مخالف او باشم. حتی اگر او را بکشم دست کم دلم همراه او خواهد بود.»
استفاده کردم از متن تون
ممنون
۲۴ شهریور ۱۳۹۴
فرنود خان البته حق با شماست اما می دانید که او با هر سه خواهر خود رابطهٔ جنسی برقرار ساخت هرچند واقعا عاشق دروسیلا بود، ولی چه در متن اصلی و چه در نمایش من حس یا ارتباطی مبنی بر عشق در این میان ندیدم و به همین دلیل از نوشتن معشوقه اکراه داشتم و با تردیدی کاملاً مشخص از اصطلاح ترکیبی من درآوردری همسر-خواهر استفاده کردم
به هر حال ممنون که متن رو خوندید و نظر شما قطعاً محترم است
۲۸ شهریور ۱۳۹۴
با تشکر از شما بابت توضیحات خوبتون.
۲۸ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید