با نگاهی به آثار مولیر به آسانی می توان رگه های از تئاتر سیاسی را در آن یافت، خصوصا در سه اثر مهم خود یعنی تارتوف،دون ژوان و مردم گریز که خلق آنان دو سال بطول انجامید به راحتی می توان لحن متهاجم مولیر را در قالب طنز و شوخی به مسائل اجتماعی و سیاسی پیرامون خود دید.
رویا نونهالی اولین تجربه تئاتری خود را با گامهای محکم برداشته و اقدام به بروی صحنه بردن نمایش کمدی تارتوف در تالار شمس موسسه اکو کرده است.بازیهای تقریبا یک دست، تنوع تصویری خلاق و هم خوانی های تاثیر گذار همگی نشان فهم عمیق و تسلط کارگردان بر اثر است.اجراهای چشم گیر بازیگرانی چون محسن حسینی در نقش پدر و روزبه مهر در نقش تارتوف بر قدرت کارگردان در بازی گرفتن از بازیگران دلالت دارد.طرز اجرا و فن بیان شخصیت تارتوف بی شباهت به ظاهرسازان و دغلبازان کنونی جامعه ما نیست از این رو تماشاگر به راحتی با آن ارتباط برقرار می کند.
بدون شک تارتوف نونهالی شروع خوبی دارد ودر ادامه شخصیت ها را به شکلی خلاقانه و البته با ریتم تند ، معرفی می کند.اما به اعتقاد من سیر نزولی اثر از قسمت پایانی نمایش آغاز می شود هرچند رفت وآمد های زیاد به صحنه چشم مخاطب را کمی آزار می دهد.برای درک این نزول و سقوط باید در تاریخ به عقب برگردیم.
مولیر اثر مزبور را دوازدهم مه 1664 در ورسای با حضور پادشاه(لویی) و فقط در سه پرده به نمایش گذاشته و گویا این اثر در آن جا و آن زمان ناتمام بوده است. این تفکر که مولیر جسارت کرده و به اعلیحضرتش نمایشی ناتمام عرضه کرده باشد، به نظر بسیار غیر منطقی می آید، به همین دلیل باید پذیرفت که فقط همین
... دیدن ادامه ››
سه پرده تمامی اثر را تشکیل می داده است (مولیر تعداد زیادی نمایشنامه های سه پرده ای هم نوشته است). احتمال دارد که با افشاگری پرده چهارم، این اثر پایان گرفته باشد – منظور صحنه ای است که در آن ارگون (محسن حسینی)، زیر میز پنهان می شود تا شاهد دست درازی تارتوف به همسرش باشد – به یقین در دومین بازنویسی این اثر است که نقش پیک پادشاه به نمایشنامه افزوده می گردد؛ می توان گفت گروهی که در این اثر مورد انتقاد و تهاجم مولیر قرار گرفته اند، باعث می شوند تا پادشاه بازنویسی و اجرای دوباره آن را ممنوع نماید؛ البته این حادثه زمانی اتفاق افتاد که شاه و آن گروه، اجرای بازنویسی دوم را دیده بودند.
درنهایت، مولیر این اثر را در پنج پرده نوشت تا پادشاه را بر آن دارد که تارتوف را از ممنوعیت رهایی بخشد. اما او در نگارش آن به شیوه تریلوژی در هر مرحله گامی فراتر نهاده به جای آن که تهاجم خویش را کاستی بخشد، به آن جنبه کاملا سیاسی داده است. بدون در نظر گرفتن بعد اجتماعی آن که به صورت فزاینده ای گسترش می یابد، رخدادهای آن در خانه یک بورژوا اتفاق می افتد. ترس و وحشت این طبقه را از افشاگریها به خوبی مشاهده می کنیم، و مولیر تمامی مناسبات اجتماعی این طبقه را در چارچوب تنگ یک خانه به تماشا درآورده است. تارتوف به خطری جدی و عمومی بدل می گردد، چون خود را از نظر دستگاه پلیس و عدالت پنهان داشته و به دربار روی می آورد و با ارائه اسنادی که از صندوق به دست آورده نظر پرنس را به خود جلب می کند. اکنون باید یک بورژوا (شهروند) را با تمامی خانواده اش به خیابان بریزند؛ یک جعبه انباشته از اسناد سری مردی که تحت تعقیب قرار دارد و گویا می باید به عنوان خائن به وطن، روانه زندان گردد. این که اولین متن اثر چنین مسائلی را دربر نداشته، بلکه فقط در محدوده مسائل خانوادگی باقی می مانده، شکی به جای نمی گذارد که در آن دستکاریهایی صورت گرفته است. نبوغ مولیر بیشتر در دگرگونیهای آن دیده می شود، زیرا از ورود «پیک سوار» در دست نوشته اول نشانی نبوده و روند تکاملی نمایشنامه به آن افزوده شده است. نه خانه اهدایی و نه آن جعبه «اسناد سری»، هیچ کدام پدیده ای نیستند که در چارچوب مناسبات خانوادگی قابل حل باشند و تمامی اینها حضور و دخالت نیرویی بالاتر را طلب می کند. بازنویسی جدید، این مسئله را بازهم روشن تر می سازد، و آن این که تارتوف را – به عنوان خطری جدی – فقط قدرت پادشاه قادر است از میان بردارد؛ اما این عمل در پایان اثر به شیوه ای چاپلوسانه ارائه شده است، به قسمتی از آن بنگریم:
پرنس بزرگ ما دشمن نیرنگهاست
زیر چشمان روشن بین او پنهان ترین جنایات پوشیده نمی ماند؛
شیادان و کلاهبرداران نمی توانند او را بفریبند،
در روح او روشن بینی انکار ناپذیری حکمفرماست،
همیشه بر روی تمامی پدیده ها بینشی ژرف دارد،
پیش داوری و حسادت ذهن عالی او را تیره نمی سازد،
و هیچ چیز نمی تواند خرد او را تحت الشعاع قرار دهد،
او به رعیت افتخار جاودانی هدیه می دارد،
بی هیچ کوردلی، شرف و مردانگی را درخشان می سازد،
عشق به حقایق قلب او را خدشه دار نمی کند،
برای همة خطاکارانی که حیله گرند.
به نظر می رسد نونهالی با علم به اینکه دو پرده اضافه شده به نمایش نامه اصلی از سر ناچاری مولیر و برای رها شدن از بند ممنوعیت بوده، برای اینکه پایان اجرا، شکل چاپلوسانه ای به خود نگیرد سعی کرده با ریتمی تند و مبهم نمایش را به پایان ببرد.ورود نوازندگان به صحنه و حرکات تند بازیگران و همخوانی آنان به روشنی گویای این سخن است.
البته کاستی های فضای سالن شمس به گونه ای است که بعد از گذشت ساعتی تماشاگر کم کم گرمای طاقت فرسا را حس می کند و تمرکز خود را از دست می دهد.شاید بتوان ریتم تند نمایش را ناشی از این حقیقت دانست که کارگردان سعی دارد با یک تیر دو نشان بزند و قبل از ایجاد نارضایتی در تماشاگر نمایش خود را به پایان برد.
اشکان قادری
دوشنبه - ۲ شهریور ۱۳۹۴