آرزوهای تیره
نگاهی به نمایش «در اعماق» نوشته¬ی «ماکسیم گورکی» و کارگردانی «مصطفی عبداللهی»
محمد امین عندلیبی
«در اعماق اجتماع» چه می¬گذرد؟ این پرسشی است که بیش از صد سال پیش، نویسنده¬ی بزرگ روس «آلکسی ماکسیموویچ پشکوف» با نام ادبی «ماکسی گورکی» از خود و از دیگران پرسید و براساس آن نمایشنامه¬ای نوشت که تا امروز، به گفته¬ی بسیاری از منتقدان، مشهورترین و بهترین اثر نمایشی گورکی است. در اوایل خلق این اثر - سال¬های اول قرن بیستم - در «برلین» حدود پانصد شب متوالی بر صحنه بود. و این روندی است که تاکنون حفظ شده است. با اینکه منتقدان ادبیات و تئاتر،
... دیدن ادامه ››
«در اعماق» را جزو آثار «رئالیسم سوسیالیستی» می¬دانند و برخی اعتقاد دارند این سبک ادبی مورد استفاده¬ی ابزاری حکومت شوروی به عنوان پروپاگاندا قرار گرفته و لذا مطرود است و یا دوران این نوع نوشتن گذشته، اما در جوهره¬ی این نمایش¬نامه چیزی فراتر وجود دارد که حتا در قرن بیست ¬و ¬یکم، همچنان این نمایش در انگلیس و روسیه و هند و آمریکا و اسپانیا و... اجرا می¬گردد و مورد علاقه¬ی تماشاگران هم قرار می¬گیرد.
«در اعماق» تصویری است از «زنده¬مانی»(نه «زندگی»!) مطرودترین، بدبخت¬ترین و فقیرترین آدم¬های جامعه. آدم¬هایی که در همه جا و همه زمان¬ها بوده، هستند و خواهند بود. اما نگاه کلی جامعه، این است که چشمش را به روی آن¬ها ببندد و آنان را به عنوان زائده¬های جامعه در نظر بگیرد. شاید به شکل توده¬ای بی¬شکل، چرک و بدون هیچ فردیت و انسانیتی. اما نویسنده¬ی متعهد و انقلابی و به شدت اجتماعی و سیاسی چون گورکی، نه تنها درباره آن¬ها می¬نویسد، که نشان می¬دهد که تک¬تک این بیچارگان، دارای ویژگی-های انسانی حتا بزرگ و مهم هستند و از بد روزگار (نمونه¬اش مرد کلاه¬دوز)، اشتباه¬های فردی (مانند هنرپیشه که به خاطر اعتیاد به الکل به این وضع افتاده) یا از روی ظلم و ستم ثروتمندان و ارباب قدرت (مرد کلیدساز به عنوان نمونه¬ای از کارگران زحمتکش ولی استثمار شده)، به چنین وضعی افتاده¬اند.
گورکی این آدم¬ها را نه سفید می¬داند نه سیاه؛ نه مطلقن مظلوم و نه کلن شرور. کارگر کلیدساز فرد خشنی است و همسر بیمارش را کتک زده، اما دلش هم برای او می¬سوزد. مرد جوان دزدی می¬کند، اما در عین حال عاشق شده. هنرپیشه دائم¬الخمر است ولی شخصیت یک هنرمند اصیل را دارد. و از همه مهم¬تر پیرمرد آواره مسلک. بیشتر آدم¬های زاغه، او را دوست دارند، چون مهربان است و حرف¬ها¬ی امیدبخشی می¬زند؛ به درد دل همسر مرد کلیدساز و آرزوهای دختر جوان گوش می¬دهد و با آنان همدلی می¬کند. اما پیرمرد می¬رود و به جز حرف¬هایش، هیچ تسکین دیگری برای اهل زاغه فراهم نمی¬کند. پیرمرد مهربان، راه حلی عملی برای برون¬رفت از این فضای افتضاح ندارد. فقط می¬گوید باید رفت؛ ولی به کجا و چگونه؟!
آدم¬های «در اعماق» یا گرفتار نوستالژی گذشته هستند (مانند مرد کلاه¬دوز) یا دچار توهم¬اند (عالیجناب یا دختر جوان)، یا امید واهی دارند (مثل هنرپیشه). اما تنها نتیجه¬ی زندگی این آدم¬ها، غرق شدن بیشتر و بیشتر در گرداب زندگی تیره¬شان و آرزوهای بی¬ثمرشان است. تا جایی که جرقه¬ی عشقی داستان، به تراژدی تلخی بدل می¬شود. ناامیدی، سختی و مرگ، آنچنان بر سر این انسان¬ها سایه انداخته، که گویا امکان رهایی برای¬شان وجود ندارد. حتا صاحب¬خانه و زنش هم که وضع مالی¬شان خیلی بهتر از دیگران است، دچار فاجعه می¬شوند؛ هرچند گورکی دلیل نابودی این دو نفر را، خوی زشت آنان می¬داند و بدکرداری¬هایشان. از سوی دیگر، زندگی سخت، باعث شده که این مردمان، حتا با وجود درد مشترک، با هم همدل نباشند، و این دردی¬ست بدتر از فقر.
اگر گورکی در مشهورترین اثرش، یعنی رمان «مادر»، مخاطب را به درک ظلم و تلاش برای مبارزه با آن، از طریق اقدام انقلابی دعوت می¬کند، اما در نمایش¬نامه¬ی «در اعماق» نه خبری از مبارزه با سیاهی¬هاست، نه می¬خواهد مخاطب را به داوری در مورد این وضعیت نکبت¬بار بکشاند. به گفته¬ی مرحوم «مصطفی عبداللهی» کارگردان این نمایش، گورکی «طلب می¬کند که با آن¬ها همدردی کنید». و این یکی از دلیل¬های مطرح بودن این متن، تا به امروز است.
از سوی دیگر، «در اعماق» نمایشی است پر از داستان¬ها و اتفاق¬ها. روایت¬هایی که آدم¬ها از زندگی گذشته و حال حاضرشان می-کنند، رابطه¬های گوناگونی که بین افراد این جامعه¬ی کوچک وجود دارد و حوادث مختلفی که در طول نمایش رخ می¬دهد، تماشگر را با خود همراه می¬کند و او را جذب می¬نماید. بیماری شدید همسر مرد کلیدساز، برخوردها و بحث¬های صاحب¬خانه با مستاجران، روابط زن صاحب¬خانه و خواهرش با دزد جوان، آمدن و رفتن پیرمرد و چند خرده داستان دیگر، علاوه بر فضاسازی و جلو بردن داستان نمایش، روایتی چندگانه از زندگی این آدم¬های بی¬چیز را روایت می¬کند.
مرحوم «مصطفی عبداللهی» از جمله هنرمندانی بود که بیان دغدغه¬ی اجتماعی و ارزش¬های انسانی در عرصه¬ی تئاتر، همان¬قدر برایش مهم بود که جنبه¬های فنی و هنری و زیباشناسی نمایش. انتخاب متن¬هایی چون «مرگ تصادفی یک آنارشیست»(نوشته «داریو فو») یا «در اعماق»، بیان¬گر مورد اول است. و اما از لحاظ کارگردانی و جنبه¬های فرمی نمایش، می¬توان گفت که مرحوم عبداللهی، به خوبی با سبک کارگردانی واقع¬گرا و کار کردن روی متن¬های رئالیستی آشنایی داشت. زاغه¬ای که روی صحنه در برابر تماشاگران قرار داده شده، نوع و جنس بازی¬ها، شخصیت¬پردازی کاراکترها و به طور کلی نگاه عبداللهی به کارگردانی این متن، همگی نشان¬دهنده¬ی درک صحیح و مدرن او از نوشته¬ی گورکی دارد.
«در اعماق» آخرین اثر «مصطفی عبداللهی» است. هنرمندی بزرگ که سال¬ها در برابر بیماری هولناک، مقاومت کرد و سرطان باعث نشد که دست از تئاتر و خلق هنر بکشد. تا آخرین روزهای زندگی پرفعالیت¬اش در عرصه¬ی هنر، با وجود وخامت حال جسمی، به زندگی در تئاتر پرداخت و نمونه¬ا¬ی بود از نسلی که «صحنه خانه¬شان» بود. چنین پایمردی در راه شریف هنر، برای همه¬ی هنرمندان و اهل تئاتر، می¬تواند الگویی باشد در خور ستایش. «مصطفی عبداللهی» در ذهن و یاد هنرمندان و هنردوستان زنده خواهد ماند و آیندگان از او به عنوان هنرمندی شیفته¬ی تئاتر، مردی متعهد به ارزش¬های انسانی و فردی که سال¬های طولانی درد و رنج را به خاطر زندگی، عشق و هنر، به چالش کشید، یاد خواهند کرد. یادش گرامی.
یکشنبه 17 خرداد
روزنامه بانی فیلم