گلی: اینارو (ظرف های آب) برا چی داری میچینی وسط حیاط ؟!
فرهاد: توو درسامون بود که ابرها از بخار شدن آبهای روی زمین درست میشن... خب فک کردم اینجوری آبها بخار میشن، میشن ابر... بعدش برف میاد !... بعدش مدرسه تعطیل میشه !... بعدش ما میام کوچه ی شما تا شب برف بازی میکنیم !... میدونستم که تو آخرش از پنجره یه نگاهی به کوچه میکنی !...
حسام جان الان که پستتو دوباره خوندم یاد اون عکسی افتادم که کنار خیابون حسام السلطنه انداخته بودینو گذاشته بودیش تیوال افتادم و حساسیتی که عکاسش گفته بود روی عکس داشتی :)