نمیدونم از اول تو خندیدن سخت بودم یا جدیدا بندرت تو تاترا میخندم. برام خنده دار نبود ولی لذت بخش بود، گریم و بازی آلفرد و بروز ترس و هیجاناتش. مصنوعی بودن کلارا،از صداش تا رژ لب و دست و پاش، اولش دلچسب نبود ولی به مرور میفهمیدی که بهترین حالت کلاراست. اون موهای زرد و قرمز تو ذوق زنی که اگه هر رنگ دیگه ای میشد، کلارا یه چیزی کم داشت. قدو قواره سرپاسبان، چشمهای گود رفته و بیرون زده ی زن آلفردو و ...
از عروسکا و عروسک گردان ها تشکر ویژه باید کرد. خیلی خوب، متفاوت، همه چی به جا و هماهنگ بودن.
کلا یه چیزی که تو هر کاری دوست دارم ببینم و برام ارزشمنده، خلاقیته. شلوارکای راه راه با جهت های مختلف، فنر دامن بی پارچه، کلاه های به اهتزاز در اومده، آکاردیونی که زنده نواخته میشه و شعر های موزون و صداهای گوش نواز، صحنه های متفاوت کلیسا یا اولین جلسه خوش آمد به کلارا و زردیو زردیو زردی...
کار بی نقصی نبود، ولی کاملا منصفانه خوبیهاش بیشتر از عیب هاش بود. به همه عوامل خسته نباشید میگم و متشکرم.