تقدیم به چراغ و لامپ و مهتابی
شاملو نوشت: بالاخره یه شب ماه میاد...
بارون میاد جَرجَر
پشت خونه نشستی منتظر هاجَر
تق تق کسی خونه نیست برگرد
بارون میاد جَرجَر
منتظر یکی نشستی تو باغچه تیارتْ شهر
رواله دادا یاخودش میاد یا نامه ش
همه ش بریز
اشک
... دیدن ادامه ››
اشک اشک اشک اشک
بارون میاد جَرجَر
اَه اَه اصلن شما خوب شما خفن ما بد ما اَن
هرچی گفتید گفتیم چشم
حاجی در دهن مردم و که نمیشه بست
همینه که هست
ببین چی میگه دلت...
اه اه... اونِکو اَلِقّا× دوروبرت
بارون میاد جَرجَر
دلت روشنه آقالذت ببر فقط بگو بَه بَه
هَه هَه بخند تا دنیا بخنده بت کَم کَم
بیخیال خدا یه رفیق داده بت بگو ایول دمت گرم
دمت گرم دمت گرم دمت گرم
بنگر
بنگر به آسمان آبی به ستاره به ابر
بنگر به زندگی به شهر از این بالا از اتوبان صدر
بنگر
بنگر به پسرکی که روی ماه تاب میخورد
ماه تاب میخورد
تاب میخورد
آب میخورد
می خورد
خورد
رد
رد داده ای دختر...:))))
روی رویای کودکی ای از شاعر هستیم:
تاب تاب عبباسی
تاب تاب عباسی تاب تاب عباسی تاب تاب عباسی تاب تاب عباسی تاب تاب قیج...
؛ نوار جمع شد... :
این داستان ادامه دارد ....
؛ آنچه در آینده مشاهده خاهید کرد ...؛
قسمت بعد
آنتن خراب است....
اُرتضاامو اُلطانسو...
از: خود