این نوشتار تفسیری قابل توجه از اند یشه و تفکر میشل فوکو از منظر( یان کرایب) می باشد.
خیلی دلم می خواست این بخش از اندیشه فوکو رو در فضایی عام تر با دیگران به اشتراک بگذارم ،و بیش از هر چیز رویکرد های مخالف با اندیشه فوکو رو در قالب پرسش هایی که هر انسانی می تونه در مقابل این جملات بیان کنه بدونم.و همچنین چهار چوب های نظری کلانی که می تونه در تحلیل و همچنین واکاوی آثار نمایشی به ما کمک کنه رو با استفاده از اندیشه فو کو در این جا با دوستان به اشتراک بگذارم، خو شحال می شم حتی اگه یک جمله در پرسش از این تفکر دارین، بیان کنید.
....هر گفتمانی تجسم دانش(یا آنچه خود به عنوان دانش تعریفی می کند) و بنابر این تجسم قدرت است.بر هر گفتمانی قواعدی حاکم است که مشخص می کند چه کسی در چه بافتی می تواند گزاره های معین را بیان کند،و این قواعد عده ای را حذف وعده ای را حفظ می کند. کسانی که دانش را در اختیار دارند این فدرت را دارند که معنا را تثبیت و دیگران را تعریف کنند.
به این ترتیب جهان از هزاران هزار منا سبات قدرت تشکیل شده است،و هر قدرتی مقا ومتی ایجاد می کند؛و بنابر این،جهان هزارا هزار مبارزه قدرت است.