در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حمی حامی درباره نمایش آمستردام: رنگ پریدگی خاطره های انت
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 03:27:31


رنگ پریدگی خاطره های انتزاعی


الف_مرگ تدریجی اثر.

درنقدهراثر(نمایش)بادوپرسش کلی مواجه ایم:
نخست: آیادستورزبان مشخص و واحدی برای خلق یک اثروجودداردتا به کمک آن (وفارغ ازآن) باایجادنوعی
رابطه ... دیدن ادامه ›› مابین اثر_ساختار مولف_مخاطب آنرابه چالش کشید و در رهیافتی به خارج از ساختمان اثر تاویلی تازه از آنراپیشنهاد داد!
دوم:آیا رهیافت انتقادی نسبت به اثرمیتواندمتکی بردستور زبان همان اثرباشد؟(دال ها ،مدلول ها_اکت هاو نشانه های شخصی( خود گویه ها))وآیاهراثرمیتواندگذاره های ساختاری ودستورزبان خودرا بنا کند؟

درنقدهراثرهنری پرسشهایی ازاین دست بسیارند.پرسشهایی اغلب بنیادین که بدونه پاسخی مشخص همچنان سایه مولف رابرسراثرهنری نگاه میداردسپس آنرا معلق در نوسانی از درک حقیقت درونی تاالصاق عناوینی گیج کننده چون(دراینجا):تئاتراینتراکتیو،تئاترمحیطی،پرفورمنس آرت و... بلاتکلیف رها
میکند.دروضعیتی مشابه نقد اماخود از اثر فراتر رفته و تاویل های شخصی و گاه لجاجت باری را در تقابل با اثربه آن تحمیل میکند.کم دانشی منتقدو بدتر ازآن کج فهمی مولف از عناوین فوق و سعی درهمپوشان
کردن ظاهر اثر با تعاریف از قبل تعیین شده خود به سوتفاهمی تبدیل میشود که باعث مرگ تدریجی و یابه یکباره کشتن متن(اثر) منجر میشود.
نمایش آمستردام بسیاری از قواعد هنر" اجراءنمایش" رامیشکند وامادربسیاری مواقع خود به آن قواعدکه براثرخوردشدگی آشنازدائی شده اند وفادارمیماند.فارغ از ارزش گذاری نسبت به این موضع مولف (کارگردان)این نوشته بیشتر قصد تحلیل و شناخت اثررادارد تا تطبیق آن با فورمولهای مرسوم ومعمول زیبائی شناسی.دلیل اماواضح وروشن است:"اجراءنمایش" آمستردام درست ازقواعدی می گریزد که اینگونه اجراء ها سعی در بنیان کردن صوری شان دارند پس هرگونه رهیافت انتقادی به آن رویکردها مضحک،گیج کننده و تهی ازمعنابوده ودرنهایت به مرگ اثرمنتهی میشود.

ب_مجذوب شدن وغافل شدن.
1:مادریکی یکی چراغهاراروشن میکندآهسته به اتاق هاسرک میکشدانگاری که چیزی
جامانده باشد . رد زمان را بر مکان جستجو میکند.ساعتهای خانه روی اعدادثابت ایستاده اندبعد مادر روی کاناپه قرمزرنگ روبروی پنجره اتاق مینشینددرست زیرساعتی که عقربه هایش هیچ حرکتی نمیکند. 2.صدای دختررامیشنویم ونمایش با دخترادامه مییابد دختراما سایه ایست ازغفلت وغفلت همبسته ضروری جاذبه،جاذبه اما هیچ چیزی برای عرضه ندارد بجزء:بی تفاوتی وبی تفاوت تر از نقش خیالی بر کاغذ مگر میشود پیداکرد(دخترعاشق ملوانی خیالی درآمستردام است) هستنده ای بی هست که دخترراشیفته جاذبه خودکرده است.
3.آخرین عضوخانواده پسراست باشلوارک وکاپشنی بی آستین . شما میهمان این خانه قدیمی هستید میتوانیدروی کاناپه توی راهروبنشینیدو نمایش راتماشاکنیدصدای گنجشک های توی حیاط رابشنویدیاسری بچرخانیدمیان لوازم آشپزخانه آنجاپشت میز ناهارخوری ساراو سهل بامادرشان نشسته اند.

ج_همه این اجراءرانبینید(اینجا"صداها،چیزهاوبوها"راوی امرگذشته اند)
درنمایش هرآنچه پنهان میشود،مغفول میشود وواقع میگردد”درجائی دیگرست. گوی
درکودکی دل به نگاه ملوان ی در دوردست باخته ای و این دلدادگی سنگ بنای رازآلودگی ،فراموشی وخاطره جاری درنمایش است سنگ بنای هرآنچه مغفول مانده و پنهان میگرددو هرآنچه که نیست. این نبودگی منشاء راز است رازی که بادوپاره شدن و چند پاره شدن زمان نمایش گشوده نمیشودو
بیشترگره میخورد این همان نقطه ضعف نمایش و از قضا نقطه قوت آن است.
نمایش بر بستر ادبیات و با میل به حواس شنیداری مخاطب این رازآلودگی راپیش میکشدراز آلودگی انگاری اما مابه ازای تصویری ندارد( لحظاتی از نمایش است که دختر نمایش روی پله های راهرو منتهی به در نشسته و باخود یا دیگری حرف میزند و قایق کوچک کاغذی میسازداین لحظات نمایش بهترین
مابه ازاء سازی تصویری از امر غایب است.)اماراز مگرهمان امرغایب نیست حالا موءلف باهوشیاری تمام نمیخواهدکه مابه ازاء تصویری از امر غایبب رانشان دهد.تصویردر"اینجا و اکنون" است و تصور انگاری در "گذشته و ماقبل "رخ میدهد.چیزی اتفاق افتاده و اکنون تصورمیشود. موءلف باهوشمندی تمام ازدیگرحواس مخاطب برای وانمودساختن امرغایب بهره میبرد.اینجا"صداها،چیزهاوبوها" راوی امرگذشته اند. (باورود به خانه بوی دارچین زیردماغمان میزندوچه حسی از حواس بویائی قوی تر برای سیردرخاطره، در امرگذشته!)
نمایش مادام که متکی بر حواس شنیداری مخاطب است موفق، بخشنده و گیرا پیش میروداین رازآلودگی ،زمان شرحه شرحهء روایت، خاطراتی درکودکی وحضور درخانه ای که چراغهایش را مادر یکی یکی روشن میکند، همگی بواسطه متن دقیق نمایش درست و بجا و زیرکانه پیش میرود. کارگردان الزامی برقاب بندی غیرسیال مرسوم درتئاترراندارد.به مانند زندگی روزمره:شمامیتوانیدازراهرو خانه ای قدیمی درختان تازه جوانه زده حیاط راببینید و به صدای رادیو ازآشپزخانه گوش دهید.

بخش های ازنمایش که نبایددید!
پس زمینه صوتی نمایش صدای خانه ایست قدیمی (باد لای شاخه درختان اگربپیچدصدای شاخه هاست که پس زمینه صوتی "اجراءنمایش"رامیسازد صدای عبور رهگذران از کنارپنجره آشپزخانه یاصدای قل قل آب کتری و صدای قطره های که برزمین میچکد "اینجا حسین توازنی کارگردان هیچ مابه ازء تصویری قطعی از امرغایب رامعرفی نمبکنددرعوض باظاهری تهی دستانه از"اینجاواکنون" اصالت " معماری خانه ای
قدیمی" را غنا میبخشدوصورت "نمایش اجراء"خودراشکل میدهدو با مسلط نکردن گفتمان تصویری خود تاویل پذیری و تصورسازی از امرذهنی را پیشنهادمیدهدومابازاءسازی تصویری رابرعهده مخاطب میگذارد. نمایش بجائی تصویرسازی ازهرآنچه که تصورمی شود تکیه برهرآنچه که هست راانتخاب می کند.دربخش های ازنمایش لزوم درماتیکی بر دیدن بازی بازیگران نیست کافیست چشمان خودراببندیدواز دیالوگ های نمایش لذت ببریدیاسر بچرخانید وپرسهء باد لابه لای بوته های باغچه خانه رادرروزهای آخراسفندماه تماشاکنید. این بی چیزی ظاهری نمایش آنجابه غنائی دوچندان تبدیل میشودکه سهیل بعدازروایت رفتن نرگس ( دخترهمسایه )شروع به نواختن سنتورمیکند.مادر روی لبهء تخت حیاط نشسته است،سارابر پله های پاگرد تکیه داده است وسهیل است که صدای بغض دار سنتورش درخانه میپیچد(وچقدر این صحنه خوب ازکاردرآمده)کارگردان هیچ پس زمینهء بصری یا میزان سن از پیش تعین شده ای ندارد پیشنهاد حسین توازنی تنها یک چیزاست:به صدای سنتوردرخانه ای قدیمی گوش کنیدوخاطرات خودرامرورکنید.
شمامیتوانیدهرجائی این خانه قدیمی باشیدوتصویردلخواه خودراباصدای موسیقی که درخانه میپیچدیکی کنید.
معماری به مثابه تجسدزمان گذشته:
آدمهای نمایش روای ومعبرخوابی درگذشتهء این خانه اند.هرآنچه گفته وشنیده میشوددرگذشتهء این خانه رخ داده است.اکنون مادر دوباره بازگشته و "ساراوسهیل" جزئی ازگذشته خانه اند که زمان شکسته و روایت بی زمان آنهارا به گفتار وا میدارد.گفتار وتصور امر گذشته اما خالی از عمل دراماتیک است. نمایش سرشاری و غنای خودراازعمل واز "دراینجاواکنون میگیرد"ودرام روایت زمان حال است .این بزرگ ترین واصلی ترین نقطه ضعف نمایش است کشش و کنش دراماتیک درغیاب امرحاضر و اکنون.اگرشما تمام نمایش را بشنویددرواقع چیززیادی را اللقاعده نبایدازدست بدهیداما هوشمندی کارگردان باز به کمکش آمده و درام نمایش خانه ای قدیمی در خیابان جمشیدآباد تهران میشود.معماری همچون تجسدامرگذشته درهمپوشانی باادبیات (نمایشنامه)کنش وکشش دراماتیک راشکل میدهد و "اجراء نمایش"آمستردام هویت بصری خودراازاین یک ذات پنداری و این همانی سازی ادبیات و معماری به دست می آورداما نکته ای که بازمغفول میماندمیزان استفاده محافظه کارانه از این قرابت است پیشنهادهایی محطاطانه که باکمی جسارت بیشتر میتوانست "اجراءنمایش"آمستردام رابه اندازه بهترین اجراهای سال قراردهد.شایدموءلف خودنیزمجذوب چیره دستیش در نوشتن شده باشدومگرنه آنکه غفلت همبسته ضروری جاذبه است..... .

بهزادکیا 15 اسفند 93.