ویترین
دیـــــوار
ساختن
خریدها
آوا
تازهها
امتیازداران
پرفروشها
تیراول 🧩
دیدن همه (Enter)
تماس و پشتیبانی
پرسشهای متداول
درباره
دانلودها
رسانه
پنجره
ساختن
ویترین
فیلترها
دیوار
کانالها
خریدها
کجا
کِی
چجوری
نمایش
کنسرت
فیلموسریال
فیلمتئاتر
آموزشی
سرگرمی
نمایشگاه
سرگرمی
نمایشگاه
کانالها
ویترین
فیلترها
دیوار
کانالها
خریدها
کجا؟
کِی؟
چجوری؟
تهران
دیگر شهرها
شهر یا سالن...
نزدیکی اینجا
سالن
تالار وحدت
تئاترشهر تهران
تماشاخانه ایرانشهر
پردیس تئاتر شهرزاد
تماشاخانه ملک
عمارت نوفل لوشاتو
تئاتر هامون
خانه نمایش دا
تالار مولوی
تالار حافظ
تماشاخانه سنگلج
تماشاخانه هیلاج
تالار هنر
خانه هنر دیوار
عمارت هما
بلک باکس ایران مال
مجموعه تئاتر لبخند
کجا؟
کِی؟
چجوری؟
امروز
در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
کجا؟
کِی؟
چجوری؟
ویژگی
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
با تخفیف
عمومی
وفاداری
دانشجویی
پلاس
چیدمان
تازه
امتیاز
پرفروش
الفبا
تاریخ آغاز
تیوال | مورسو: " عشق یعنی تو چاقویی هستی که من مدام در زخمهایم می چرخانم"
SB >
com/org
| (HTTPS) localhost : 19:52:15
شعر و ادبیات
گفتوگو
مورسو
(kawan)
تیوال این کاربر
پروفایل
دنبال
از
۲۲ دی ۱۳۹۱
" عشق یعنی تو چاقویی هستی که من مدام در زخمهایم می چرخانم"
(کافکا به میلنا)
۱۰ دی ۱۳۹۳
خواندم
دوستدارم
گزارش
نظردهی
پیوند این نوشته
لیلا عبدی
و
عمو فرهاد قصه ها
این را خواندند
۱۴ نفر این را دوست دارند
tarawat
(tarawat)
تیوال این کاربر
پروفایل
دنبال
از
۰۲ دی ۱۳۹۳
یکی از زجزآورترین لذت های عشقع که تا در درک نشه ناملموسه
من میفهممش و تعبیرشو دوست دارم...
۱۱ دی ۱۳۹۳
دوستدارم
پاسخ
لیلا عبدی
(leilla)
تیوال این کاربر
پروفایل
دنبال
از
۲۴ خرداد ۱۳۹۳
نمیدونم چرا این تعبیر بامذاق من خوش نمیاد..دردهجران..درد دوری..درد فراق..نمیدونم چرا اینهارو زجر آور نمیدونم در مسلک عشق!
چون عشق حرم باشد.سهلست بیابانها...شاید هم زیادی شرقی فکر میکنم!
:)
ای که میپرسی نشان عشق چیست عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مهر بیاما، اگر عشق یعنی رفتن با پای سر
عشق
... دیدن ادامه ››
یعنی دل تپیدن بهر دوست عشق یعنی جان من قربان اوست
عشق یعنی مستی از چشمان او بیلب و بیجرعه، بیمی، بیسبو
عشق یعنی عاشق بیزحمتی عشق یعنی بوسه بیشهوتی
عشق یار مهربان زندگی بادبان و نردبان زندگی
عشق یعنی دشت گلکاری شده در کویری چشمهای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار باور امکان با یک گل بهار
در خزانی بر گریز و زرد و سخت عشق، تاب آخرین برگ درخت
عشق یعنی روح را آراستن بیشمار افتادن و برخاستن
عشق یعنی زشتی زیبا شده عشق یعنی گنگی گویا شده
عشق یعنی ترش را شیرین کنی عشق یعنی نیش را نوشین کنی
عشق یعنی اینکه انگوری کنی عشق یعنی اینکه زنبوری کنی
عشق یعنی مهربانی درعمل خلق کیفیت به کندوی عسل
عشق، رنج مهربانی داشتن زخم درک آسمانی داشتن
عشق یعنی گل بجای خارباش پل بجای این همه دیوار باش
عشق یعنی یک نگاه آشنا دیدن افتادگان زیرپا
زیرلب با خود ترنم داشتن برلب غمگین تبسم کاشتن
عشق، آزادی، رهایی، ایمنی عشق، زیبایی، زلالی، روشنی
عشق یعنی تنگ بیماهی شده عشق یعنی ماهی راهی شده
عشق یعنی مرغهای خوش نفس بردن آنها به بیرون از قفس
عشق یعنی برگ روی ساقهها عشق یعنی گل به روی شاخهها
عشق یعنی جنگل دور از تبر دوری سرسبزی از خوف و خطر
آسمان آبی دور از غبار چشمک یک اختر دنبالهدار
عشق یعنی از بدیها اجتناب بردن پروانه از لای کتاب
عشق زندان بدون شهروند عشق زندانبان بدون شهربند
در میان این همه غوغا و شر عشق یعنی کاهش رنج بشر
ای توانا ناتوان عشق باش پهلوانا، پهلوان عشق باش
پوریای عشق باش ای پهلوان تکیه کمتر کن به زور پهلوان
عشق یعنی تشنهای خود نیز اگر واگذاری آب را بر تشنهتر
عشق یعنی ساقی کوثر شدن بیپرو بیپیکر و بیسرشدن
نیمه شب سرمست از جام سروش در به در انبان خرما روی دوش
عشق یعنی خدمت بیمنتی عشق یعنی طاعت بیجنتی
گاه بر بیاحترامی احترام بخشش و مردی به جای انتقام
عشق را دیدی خودت را خاک کن سینهات را در حضورش چاک کن
عشق آمد خویش را گم کن عزیز قوتت را قوت مردم کن عزیز
عشق یعنی مشکلی آسان کنی دردی از درماندهای درمان کنی
عشق یعنی خویشتن را گم کنی عشق یعنی خویش را گندم کنی
عشق یعنی خویشتن را نان کنی مهربانی را چنین ارزان کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس در مقام بخشش از آئین مپرس
هرکسی او را خدایش جان دهد آدمی باید که او را نان دهد
در تنور عاشقی سردی مکن در مقام عشق نامردی مکن
لاف مردی میزنی مردانه باش در مسیر عاشقی افسانه باش
دین نداری مردی آزاده شو هرچه بالا میروی افتاده شو
در پناه دین دکانداری مکن چون به خلوت میروی کاری مکن
جام انگوری و سرمستی بنوش جامه تقوی به تردستی مپوش
عشق یعنی ظاهر باطننما باطنی آکنده از نور خدا
عشق یعنی عارف بیخرقهای عشق یعنی بنده بیفرقهای
عشق یعنی آن چنان در نیستی تا که معشوقت نداند کیستی
عشق باباطاهر عریان شده در دوبیتیهای خود پنهان شده
عاشقی یعنی دوبیتیهای او مختصر، ساده، ولی پرهای و هو
عشق یعنی جسم روحانی شده قلب خورشیدی نورانی شده
عشق یعنی ذهن زیباآفرین آسمانی کردن روی زمین
هرکه با عشق آشنا شد مست شد وارد یک راه بی بنبست شد
هرکجا عشق آید و ساکن شود هرچه ناممکن بود ممکن شود
در جهان هر کار خوب و ماندنی است ردپای عشق در او دیدنیست
«سالک» آری عشق رمزی در دلست شرح و وصف عشق کاری مشکلست
عشق یعنی شور هستی درکلام عشق یعنی شعر، مستی والسلام
مجتبی کاشانی - «سالک»
۱۱ دی ۱۳۹۳
دوستدارم
پاسخ
نظردهی
برای بهره بهتر از تیوال لطفا
عضو یا وارد شوید