-تکه ای از کتاب« سیاوش خانی» به یاد بهرام بیضایی،با همه پایمردی اش
فریگیس: {می نالد} آه ای ایزدان بر زمین! {می غرد} مرا چرا باید این بهره کرد؟
آه فریگیس در آینه بخت خود نگر.ترا گله از خود بایست که وی را برگزیدی- و جهانت بدین برگزید!
سیاوش :درود بر شاه سپیده دم که مژده خورشید می دهد!
فریگیس :نفرین بر پیک پگاه که نمی داند گیتی را به مرگ سیاوش بیدار می کند!
سیاوش : و آفرین بر هر روز که بر آید؛ وگر بی سیاوش!که مرا خوشخوانی
... دیدن ادامه ››
مژده بخش خروس بهتر از مویه کلاغ!
---------
پیرزن : می بو جان خانه آبادی کن.بیا زودتر لب تر کن تا این چند ورزیگر دل شده را به جان هم نینداختی!
می مو : خرم جان همچین گفتید انگار گوهر ریخته اند.میان ناوه کش و اویار و هیمه ور و وجین کار چه بگویم که هیچ کدام یک کف دست خاک از خود ندارند؟
- حالا چهار مرد جوانسال که می کوشند در حرف زدن از یکدیگر پیشی بگیرند به دو می رسند؛می بو بی آنکه پیدا باشد روی سخنش با کدامشان است سر می کند سوی آن_
می بو : اگر زمین داری کجاست تا خودم چهار برش پر چین بکشم؛ وگر نداری پرچین چهار بر من نکش!