نامه ای به میمنت
این جهانی که در آن زندگی میکنیم، سرنوشت ها از پیش نوشته شده اند و همه مشابه سرنوشت کل! فراری از آن نیست... و امیدی که کشته شده...
تو میخواهی بگریزی و نمیدانی که دست بازیگردان او قویتر از این حرفهاست و تو عروسکش هستی؛بهترین عروسکش! که نخ های تو را به قدرت تمام گرفته و پیش میبرد و تو برتر از خودت میتازانی و جولان میدهی و نمیدانی...
پرده ها کنار رفته میمنت! تو داری روی صحنه، جلوی دوربین، چشم در چشم دنیا بازی میکنی: خودت را، منیر، صادق، زینب و انقلاب و جنگ را...
دست از بازی بردار،نخ ها را پاره کن. بگریز نه چنان همیشه به سوی دروغ، به آستانه حقیقت حقیقت حقیقتت