"زندگی در قاب"
گاهی قواعد زندگی آنچنان دست و پای ذهن و دل را میگیرد که در نقطه ای، از خود بیگانگی را ترجیح میدهیم به شناخت و درک صحیح از "خود" ، از "من".
زمانیکه در فضای خسته روزمرگی ها با دغدغه های معمولی و همیشگی دست و پنجه نرم میکنیم ناگهان جایی می ایستیم و میگوییم که این زندگی برای کیست و چیست و به چه قیمت می ارزد؟؟؟!!! نان شب میشود خرید؟؟؟
گاهی حس و نگاه خود از عشق را با قالبی روشنفکرانه طی سالها تلاش در چارچوبی به حبس میکشیم و این تنها تسلایی است برای باورها و اهداف به گل نشسته و نمیدانیم چه ویرانگر خواهد بود آنچه تنها فکر میکردیم یک" فکر "است
... دیدن ادامه ››
همین.
آب و آئینه و اثر پیگمالیون، اثری بود محصور شده برای آنها که نه راه پس دارند نه پیش . حصار قاب هایی که مو سپید میکنند تا روزی به قیمت برسد. مبل و تخت و تبلت و ... در یک قاب کوچک قرار بود طرحی از یک زندگی ساده و کوچکی که بی پایه و فکر بود را به تصویر بکشد که بازیچه شدند. گفتند شاید بشود باهم از همه فرار کرد اما بیخبر از اینکه نتیجه اش تلاطمی سخت به همراه دارد . تلاطمی از نوع تغییرات شگرف لب مرز منطق و دل .
آنقدر کلمات و جملاتی که ادا میشد خوب و راحت و بدون تاثیر از نقش بازی کردن بود که احساس میکردی باید بگویی "بس است دیگر ". "آیدین تمومش کن" و "دنا تو کوتاه بیا"
بازی مسلط و روان خانم دنا تارفی به خوبی به باور کلیت نقش و البته خود کار کمک میکرد و آنچه باید میبود را بهتر بود. به انضمام بازی خوب آقایان آیدین بهاری وپوریا بشری مقدم که همه با دست به دست هم دادن سوالی در ذهنم ایجاد شد. آیا اینها دیوار خانه اشان فرو ریخته و هوشیار نیستند که چشمهای مخاطبان خیره به آنهاست.
سکوت ، گپ های کوتاه و حتی مجازی و انتقال نکات کلیدی برای توجیه این سادگیها یکی از نقاط قوت کار بود.
خوشحالم که هنوز هستند کارگردانانی که برای گفتن خیلی از مهم ها نیازی به زیاده گویی و اضافات ندارند و تنها با تکیه به توانایی بازیگر و شعور مخاطب ، هدف را نشانه میگیرند.