قراری برای بیقراری
مشتاق و دلتنگ با همه آمدن ها و نیامدن ها. همراه شدن و رفتن . قراری از جنس پائیزی به رنگانگی خزان و نرم شدن زمین از برکت آب. بوی نم ، آفتاب لاجون ، سوز و سرمای بی رمق، همه و همه ی زیبایی هایی که احاطه کرده بودن زنجیره زیبای دوستی هارو. همه عزیزان دیروز ،دوستان امروز و ارزشهای فردا ، امیدوارانی با وجود گرم بودند که با حضور خودشون تکمیل کننده محفل پائیزی در زیر آسمان چهارفصل شدند. یکی سبک و یکی با کوله پشتی ، یکی تنها یکی با همراه ، یکی با کتابی بغل و باتومی در دست، یکی با کوله پشتی و چای خوش طعم و معطر (شربت داغ) ، دیگری با تنی لرزان و یکی با لباسی اندک، یکی سرما خورده و اون یکی شادابتر از همیشه و اما باز همه چی به چشم بر هم زدنی گذشت و باز دلتنگی هامون از اول هفته آغاز شد.
چکیده ای از درکه:
1- بعد یک ساعت و اندی پیاده روی به بالا
2- چیدمان تخت های(بهم زدن :D) کافه، بنا به ظرفیتو سلیقه گروه البته با اجازه از صاحبش
3- منوی آزاد صبحانه :D
4- خاموش کردن باند کافه
... دیدن ادامه ››
و حذف سرو صدای اضافی محفل خودمون البته کمی به زور :D
5- خوندن شعرو ترانه
6- پیشنهاد های اقتصادی و فرهنگی و هنری
و ...
در نهایت یک ساعت و اندی دیگر پیاده روی و دشواری خداحافظی تا جمعه ی دیگر .
جای همه اونایی که نتونستن بیان یا میتونستن و نیومدن یا خواب موندن و نیومدن خالی بود. به امید دیدارتون تا قراری دیگر.