دیروز
جمعه 18 مهرماه 93
من به همراه خانواده با کوله بار خستگی برگشت از مسافرت و دیر رسیدنو جابجا نکردن وسایلو و باز نکردن چمدان، کوله پشتی همیشه همراه کوهو بستم که اینبار بریم اردو.
یه مسافرت یه روزه عالی
سرشار از سر سبزی و سرزندگی و همراهی.
جاتون خالی ماشینارو میدون صادقیه گذاشتیمو و با اتوبوس دل به جاده چالوس زدیم و شاد بودیم .ته ذهن هممون اردوهای بچگیمون مرور شد و دست زدیم و پا کوبیدیمو و شادی کردیم حتی توی تونل نفر جلویی میگفت بچه ها توووووونل و همه جییییییییغ.
رسیدیم به نزدیکی های آبشار اما اما اما متاسفانه اتوبوس نمیکشید (البته مقصر هیچکس نبود چون راننده این ماشین گفته بود نمیتونم بیام اما به
... دیدن ادامه ››
ناچار اومد چون راننده قبلی مارو جا گذاشت و نیومد)
اما به هر حال جاری شدیم سمت رودخونه جاده چالوس و یه جای دنج و سبز با صدای رودخونه بساط یکدلیو پهن کردیم.
گفتیم و خندیدیمو بازی کردیم و باز هم شاد بودیم.
صبحونه کیک و آبمیوه خوردیم ، تخمه،کلوچه فومن.ناهارم دوستای مهربون زحمت زغال و سیخ زدن جوجه رو کشیدنو نزدیکه دو متر منقل به پا کردند و جوجه زدیم. دم رفتنم که بلااااال خوردیم و بعضی از دوستانم بلالی شدن واسه شاد کردن بقیه گروه.
خلاصه براتون بگم نمیدونم دیروز کودک بودم یا آدم بزرگ هر چی که بودم همه چی خیلی خاطره انگیز شد .
ممنون از همراهی همتون . دلاتون شادو لباتون خندون. تنتون سالم.