در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | اکبر خوردچشم: یک نمایش کوتاه رادیویی( پخش شده از رادیو سلامت 15مهر93) / صدای قدم ها
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:10:13
یک نمایش کوتاه رادیویی( پخش شده از رادیو سلامت 15مهر93)
/ صدای قدم ها/
پیرمرد:
حالا بهت نشون میدم با کی طرفی
پیرزن:
فکر کردی زرنگی؟ هوم، نوبت منه بهت نشون میدم با کی طرفی آقا
پیرمرد:
راس میگی ها...من اصلاً یادم نبود با کی طرفم ها
پیرزن:
خوبه، بعد پنجاه سال زندگی مشترک، بالاخره فهمیدی با کی طرفی
پیرمرد:
حالا که من ... دیدن ادامه ›› فهمیدم با کی طرفم بیا برگردیم سرخونه زندگیمون، خوب نیس توی این سن و سال از هم طلاق بگیریم
پیرزن:
هوم، دیدی نفهیدی با کی طرفی
پیرمرد:
حالا مگه من، جز اقدس خانم، با کی طرفم ها؟
پیرزن:
معلومه، با یه زن که زن نیس
پیرمرد:
اینو که خودمم می دونم
پیرزن:
حیف..حیف که یه بار نگفتی با یه شیر زن طرفی که یکی مثل تورو تشنه می بره لب چشمه و تشنه برت می گردونه
پیرمرد:
برمنکرش لعنت!
پیرزن:
/ با لحن جاهلی/ بشمار!
پیرمرد:
شمردم، خیالت راحت چیزی ازش کم نشده
پیرزن:
از چی؟
پیرمرد:
از ستم هایی که بهم شده، به قول امروزی ها از رعایت نشدن حقوق بشرم
پیرزن:
یعنی میگی من به تو ستم کردم ها؟
پیرمرد:
نه بابا...من کی باشم از این حرفها بزنم
پیرزن:
چرا! ته دلت اینو میگه! باشه..وقتی ازت طلاق گرفتم و رفتی یه زن ظالم ودیکتاتور گرفتی، اونوقت قدر منو می دونی
پیرمرد:
وای ظالم تر هم هس!؟
پیرزن:
چی؟ چی؟ یعنی من با این قلب مهربونم، ظالمم؟
پیرمرد:
نه..نه.. اصلاً میگم بیابرگردیم سرخونه و زندگیمون
پیرزن:
نه..تو دیگه به اون خونه برنمی گردی
پیرمرد:
چرا؟
پیرزن:
چون پنجاه ساله همش توی کارهای من دخالت می کنی!
پیرمرد:
کدوم کارها؟
پیرزن:
خیلی ، مثلاً تربیت بچه!
پیرمرد:
آخ نگو که دلم خونه
پیرزن:
از دست من؟
پیرمرد:
نه، از دست تربیت بچه هامون!
پیرزن:
مگه اونها چیکارت کردند؟
پیرمرد:
هیچی! دخترمون، چشم بد دور، واسه خودش مردی شده!
پیرزن:
مگه بده؟
پیرمرد:
نه کی گفته بده؟! در عوض پسرمون واسه خودش یه کدبانویی شده، بازم چشم بد دور از هر انگشتش هنر پشت هنر می باره
پیرزن:
داری متلک میندازی! دیگه با تو زندگی کردن محاله! بریم زود از هم طلاق بگیریم!
پیرمرد:
باشه بریم! اما نمی دونم چرا دلم واسه دخترمون می سوزه
پیرزن:
چون قراره بدون پدر بمونه؟
پیرمرد:
نخیر! سی و چندسالشه،به هر خواستگاری جواب رد میده هیچ، بلد نیس یه دم پختک هم بپزه!
پیرزن:
خب نپزه، وقتی کافی شاپ و پیتزا فروشی هست، این کارها دیگه دمده شده
پیرمرد:
بله حق با توست! حالا از اون بدتر، پسرمونه، چهل و دو سالشه، اما نمی تونه کوچیک ترین مسئولیت زندگی رو گردن بگیره
پیرزن:
خب، نتونه! با زنش تقسیم کار می کنه
پیرمرد:
زن؟ هوم، کدوم زن؟
پیرزن:
به کوری چشم حسودها یه زنی براش بگیرم که بیاد و جمعش کنه!
پیرمرد:
حتماً دامادمونم میاد و برای دخترمون غذا می پزه!
پیرزن:
بله!
پیرمرد:
بریم...بریم که تا حالاش هم دیرمون شده
پیرزن:
باشه! بریم از هم طلاق بگیریم، تا حالاش هم صبر من به خاطر بچه هامون بوده!
پیرمرد:
حق با توست! منم به خاطر اونا خیلی صبر کردم، اما حیف، اونی که می خواستم نشد
/ صدای قدم ها/
پیرزن:
حالا کجا داری میری با این عجله؟
پیرمرد:
/ صدا کمی ضعیف/ برای طلاق عزیزم!
پیرزن:
گفتی عزیزم، باشه، بخشیدمت دیگه ازت طلاق نمی گیرم!
پیرمرد:
/ صدا ضعیف است/ نه...نه...دیگه اون کلاهه سرم نمیره! من رفتم، تو هم بیا!
پیرزن:
اِ...رفت... بذار به خونه زنگ بزنم، به فرشاد بگم حواسش به غذا باشه! الانه دخترم،مریم با ماشین دنبالمون بیاد و مارو به خونه برگردونه!
/ صدای گرفتن شماره ی تلفن همراه/
/ موزیک/

تا شروع کردم تمام شد، متن گرچه تلخ بود، اما روان و شیرین ست.
۱۶ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید