من از آغوش فصل گرما
پرت شدم در کنج برف و سرما
من از بی مهری ماه مهر گریزانم
من از فصل سرد هراسانم
کوچه های پر برگ پاییزی
روزهای سرد بی هم آغوشی
توی این شهر بی مهتاب
من ب دنبال یه وجب محبت ناب
می خورد برگ بر سنگ فرش کوچه های سرد
کاش ک می رفت جسم خسته ام در خاک
ذوق پرواز این روح لجباز
می کند دام
... دیدن ادامه ››
مرا مجاب
ک روم سوی ب خانه آنکس
ک ب محبتش می کند دستش را دراز
فصل قاصدک های بی سرانجام است
این فصل بی خرد پر رنج و عذاب
ساعت مانده ب خواب پریشانی
می زند زنگ در گوش کرم مدام
من برای حسن ختام می گویم
دل نبد ب آغاز فصل خواب