بسیارهنرمندانه نمایش باسوال شروع شد
میترسیم چون میخندیم یا میخندیم چون میترسیم ؟؟؟؟
ومشتاقتر به تماشا نشستم
صحنه شلوغ در حکم ذهن پریشانم
قرارنبود همه چی راببینم درهمان اول کار
تصمیم گرفتم به انتخاب فرد برای نگاه کردن وگوش دادن به صحبتش
دادگاهی برپایه سوگند به کتابی
... دیدن ادامه ››
برپاشد
قاضی از بالا نشسته بود وپایین راتماشا میکرد
سایکوپث چکی خورد. گفت درست میگه اگه میدید که جاخالی میداد.
نمیدید
ادمها خودشان نبودند! درون ادمهای رنگ عوض کن درشرایطی مثل تحریک شدن و وعده وعید ها رانمیدید.
شخصی بالای سرش نبود او باخود سخن میگفت وگاهی خودش راهم گم میکرد وبه دنبال خود میگشت
شیرینی..ناپلئونی...ناپلئون...کوچک...اسب..
.
جوک هایی که خنده دارنبودند واقعیتی بودند یاد اور هه..
دعوت۱نفر خانوم برای ملاقات که ردشد وشخصی که خودرا برتر دانست...
به موقع سایکوپث خواسته انهارا داشت اجابت میکرد اعصابم ازاین همه شاهد اوردن خورد شده بود..میخکوب نگاهش میکردم چه میخواهد کند درون جعبه چه؟
تاسف خوردم فریاد کشیدم بسه بسه به خواستتون رسیدید مرگ رو به چنین زندگی ای ترجیح داده
سخنان پایانی شخصی که به حرفهای خود باور ندارد وکنارخود کسی را برای تایید حرفهایش بازبان بدنی اورده است
ادمهایی که درهرمسئله ای بدون علم دخالت میکنند
باخلاصه ای از داستان که به همراه داشتم وارد سالن شدم
به دنبال گرفتن حق فرد سایکوپث بودم
وباشگفتی بادیدن مشخصات افرادیدم شاهدان هم ناسالم بودند
به دنبال فرد سالم میگردیم ولی هیچ فردی کاملا ناسالم نیست
سخته قضاوت سخته.
وتشکر میکنم از تمام افرادی که در این اجرا نقش داشتند
دمتون خیلی خیلی گرم?