در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سوده آهنگری | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 23:53:21
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
همون چیزی بود که انتظارشو داشتم
از تماشاش واقعا لذت بردم
بازی بازیگرها ستودنی بود
ممنونم از زمانیکه گذاشتید
۰۴ تیر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با وجود اینکه همیشه جایی برای ایراد هست.
دلم میخواست صمیمانه به باران چراغی پور به خاطر بازی دوست داشتنیش تبریک بگم.
آرزو میکنم وقتی بزرگ شد واقعا بزرگ شه!
من هم دلچسب نبودن کار را قبول دارم و آنچه مرا در طی نمایش آزار می داد این بود که به هیچ وجه نمی شد با پرسنژ ها همزاد پنداری کرد نه پدر ژپتو افسرده نه فرشته نامهربون نه.. نه..
ولی برعکس به نظر من این اثر مضمون پیچیده ای داشت
انتقال حس بی اعتمادی به کسی که تحول در ما ایجاد می کند (فرشته مهربان)
احساس پشیمانی از آدم شدن از پیشرفت کردن
و ....
و به نظر من چه بهتر که تئاتر ضعیفی بود.

پ.ن. فقط در اپیزود دهکده جهانی می شد شور تماشاگران را حس کرد. و من به شخصه دن کیشوت را دوست داشتم،
سوده جان الان حدودا 10 دقیقه است دارم به جمله "چه بهتر که تئاتر ضعیفی بود" فکر میکنم و چیزی دستگیرم نمیشه!یکم توضیح میدی لطفا؟:)
۲۱ تیر ۱۳۹۱
کیان محترم
خیلی ممنون که به جای نقد تئاتر لطف داشتید بنده حقیر را نقد فرمودید
۳۰ تیر ۱۳۹۱
هادی محترم
اظهار نظر و احساس کمترین حق بشر است.
و فکر نمیکنم برای هر احساس ونظری لازم باشد آن را اثبات کرد و برای دیگران توجیح کرد.
اگر با نظرم مخالفید نظر شما برایم محترم است.

۳۰ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام من این تئاتر را برای روز دوشنبه گذشته رزرو کردم اما اجرا برگزار نشد.
دیگر هم امکان رزرو بهم نمیدهد. میگه رفتی قبلا! شده آش نخورده!
ای جان...
:(
۲۱ تیر ۱۳۹۱
ممنون آقای مدیر تولید
لطف دارید.
۲۳ تیر ۱۳۹۱
به نظر من قصه پردازی عالی بودو نقطه قوت نمایش همین بود چون یکجورایی ناپدید شدن اگزو پری رو در قالب داستان شازده کوچولو گنجونده بود.صحنه پردازی هام خوب بود.مرسی
۱۵ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آرزوهایی که حرام شدند

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند
به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگی آرزو کرد
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش ... دیدن ادامه ›› رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...
۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن
جست و خیز کردن و آواز خواندن
و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر
بیشتر و بیشتر
در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند
عشق می ورزیدند و محبت میکردند
لستر وسط آرزوهایش نشست
آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا
و نشست به شمردنشان تا .......
پیر شد
و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود
و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند
آرزوهایش را شمردند
حتی یکی از آنها هم گم نشده بود
همشان نو بودند و برق میزدند
بفرمائید چند تا بردارید
به یاد لستر هم باشید
که
همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!

آرزوهایی که حرام شدند

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند
به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگی آرزو کرد
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...
۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن
جست و خیز کردن و آواز خواندن
و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر
بیشتر و بیشتر
در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند
عشق می ورزیدند و محبت میکردند
لستر وسط آرزوهایش نشست
آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا
و نشست به شمردنشان تا .......
پیر شد
و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود
و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند
آرزوهایش را شمردند
حتی یکی از آنها هم گم نشده بود
همشان نو بودند و برق میزدند
بفرمائید چند تا بردارید
به یاد لستر هم باشید
که
همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!



از: از شل سیلور استاین
"در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند
عشق می ورزیدند و محبت میکردند
لستر وسط آرزوهایش نشست
آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا
و نشست به شمردنشان تا ......."

انتخاب زیبایی بود
سپاس:)
۱۱ تیر ۱۳۹۱
درود بر شما
خوش آمدید :)
۱۲ تیر ۱۳۹۱
سوده مرا به دنیای "یک زرافه و نیم" بردی!
اگر یک زرافه می‌داشتید و آن را به قدر نصف خودش کش می‌دادید, آن وقت شما یک زرافه و نیم داشتید.اگر کلاهی به سرش می‌گذاشتید که توی آن موشی زندگی می‌کرد, آن وقت شما یک زرافه و نیم داشتید با کلاهی که موش توی آن زندگی می‌کرد.

۱۹ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید