در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حمیدرضا امیرافضلی | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 23:34:20
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

من و زندگی، همیشه در حال جنگیم!

او برای از پا درآوردن من، و من برای روی پا نگه داشتن او !!!



از: خود
جنگی نابرابر...که امیدوارم هر دو طرف به صلح برسن...امیدی واهی.

ولی امیدوارم که حداقل ما هرگز تسلیم نشیم که اگه نشیم میتونیم ببینیم
اون روی مهربان زندگی رو...باید قلق زندگی بیاد تو دستمون تا روزهای
قشنگش نصیبمون بشه.

"تک تک لحظه های زندگیتون زیبا"
۱۴ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

پیدا کردن حتی نور کوچکی در تاریکی، ارزشمندتر از بغل کردن خورشید در روشنایی است!

اگر نور را نمی یابی، خودت چراغی بیفروز

همین اکنون!

از: خود
"برای زنده ماندن دو خورشید لازم است،یکی در آسمان و یکی در قلب..."

ممنون نوشته ی زیبایی بود برای زنده نگه داشتن شعله یا حتی کورسویی از
امید در قلبهامان و تلاش در زندگی دوباره و دوباره:

"امید چیز خوبیه شاید بشه گفت بهترین چیزه و هیچ چیز خوبی هزگز از بین نمیره."
۰۹ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من بدهکارم به عشق !!!

من بدهکارم به مورچه هایی که گرسنه ی ریزه نانی بودند
که از دستم به زمین افتد
و نیفتاد

نانی نبود!

من بدهکارم به درخت
به درختی که هر صبح در حیاط خانه استیجاری
منتظر بود
تا آب های شب مانده پارچ را بریزم پایش
و نریختم

آبی نبود!

من ... دیدن ادامه ›› بدهکارم به چشم هایم
چشم هایی که روزها دود و آفتاب تنفس کردند
و شب ها
بر صفحات کاغذ
ساییده و خون آگین شدند

من بدهکارم به شب
شبی که نه در آن صدای لذتی شنیده شد
و نه نجوای امید به فردایی بهتر!


من بدهکارم به درد
که احتکار کردم همه را
همه ی دردها را در خانه خویش
تا گران شوند
و آنقدر گران شد که دیگر خریداری نداشت

من بدهکارم به نخل ها
نخل هایی که نداشتیم
تا بتوانم از آنها بالا بروم
و به امتداد جاده هرگزها بنگرم!

من بدهکارم به خروس
به خروسی که چون صدای قوقواش
آپارتمان نزدیک را آزار می داد
یک روز پنجشنبه به دست های من قربانی شد
خروسی که نذر و قربانی تمدن بود

من بدهکارم به اشک
به اشک های دختری به نام افسانه
که به چشم هایم دخیل بسته بود و من ندیدم

من بدهکارم به باران
به باران هایی که در زیر آنها خیس شدم
و نیندیشیدم
به اهورایی که باران را زایید
و مدام فریاد زدم که
"در زیر باران تنها باید نامه های عاشقانه نوشت"
نادانی بشر را به سخره گرفت
و گاهگاهی کفرهای خفیف گفت
و تاخت
بر مرغزار پوچی
نیستی
و کمی بعد دوباره هستی!

من بدهکارم به خدا
خداوندگاری که هنوز درد دارد از زایش من

من بدهکارم به خویشتن !!!

من بدهکارم به جذامی ها
جذامی هایی که نیم قرن پیش مرده اند
و من می توانستم یکی از آنها باشم
یا یکی از آنها من باشد!
شاید او اگر جای من بود
از این نوع بودن لذت می برد
لااقل می توانست باشد

من بدهکارم به یک سرباز
به سربازی که در صحرای سیبری جان سپرد
تا رویای دیکتاتوری هیتلر ناتمام بماند
شاید او نیز اگر جای من بود
می توانست کمی بیش از پیش زنده باشد

من بدهکارم به درخت
دوباره به درخت
به درخت بیش از همه چیز بدهکارم
چون درخت، درخت است
و تنها من بودم
که راز درخت ها را دانستم و جایی ننوشتم

من بدهکارم به عشق
این را نمی دانم چرا !!!


از: خود
بی نظیر بود حمیدرضا جان واقغا عالی بود
۰۷ مرداد ۱۳۹۱
"من بدهکارم به شب
شبی که نه در آن صدای لذتی شنیده شد
و نه نجوای امید به فردایی بهتر!"

"من بدهکارم به اشک
به اشک های دختری به نام افسانه
که به چشم هایم دخیل بسته بود و من ندیدم"

عالی و بسیار قوی بود.از همه ی قمسمتها که سرودین بسیار لذت بردم.

سپاس

۰۸ مرداد ۱۳۹۱
خیلی عالی بود
۰۸ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آنکه دنیای کوچکی دارد برای داشته هایش می جنگد، آنکه دنیای بزرگی دارد برای خواسته هایش.

و آنکه برای نان می جنگد، هیچ دنیایی ندارد!

تو برای کدامیک می جنگی؟



از: خود
شاید دنیایم به آن معنا بزرگ نباشد..
اما همیشه برای خواسته هایم تلاش میکنم




۰۵ مرداد ۱۳۹۱
فکر کنم یعنی امیدوارم که برای خواسته هایم بجنگم
۰۸ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
.
.
.

هرچه بزرگتر می شویم، دیوارهای اطرافمان هم بزرگتر می شوند

.
.
.

از: خود

زندگی بدون لبخند یعنی یک قاب بدون عکس!

لبخند لطفا!

لبخند!


:-) (-:

از: خود

.
.
.

نیمی از مردم زندگی های سخت دارند و نیمی دیگر زندگی های تکراری!
هر دو دردناک است
اینطور نیست؟

از: خود
و آیا این مرگ یک سرزمین نیست؟؟؟
۰۱ مرداد ۱۳۹۱
زندگی های سخت بهتراز زندگی های تکراری!
۰۱ مرداد ۱۳۹۱
با طهورا جون مافقم.
تکرار وحشتناکه :((
۰۱ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هرجا که هستید لحظه ای باید ایستاد، دست بر سینه، به افتخار وطن:

برخـیز شـتربـانـا بربـنـد کـجـــاوه / کز چرخ عیان گشت همی رأیت کاوه
در شاخ شجر برخـاست آوای چکاوه / وز طول سفر حسـرت من گشت علاوه

بگذر به شتاب اندر از رود سمـاوه
در دیـده مـن بـنـگر دریـاچـه سـاوه

ماییم که از خاک بر افلاک رساندیم / خاک عرب از شرق به اقصی گذراندیم
دریای شمالی را بر شرق نشاندیم / وز بحر جنوبی به فلک گرد فشاندیم
... دیدن ادامه ››
درچین و ختن ولوله از هیبت ما بود / در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
در اندلس و روم عیان قدرت ما بود / غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود

برخـیز شـتربـانـا بربـنـد کـجـــاوه / کز چرخ عیان گشت همی رأیت کاوه
در شاخ شجر برخـاست آوای چکاوه / وز طول سفر حسـرت من گشت علاوه

امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم / درداو فره باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سپنچیم / چون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هم سوخته کاشانه و هم باخته گنجیم / ماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم

جغدیم به ویرانه هزاریم به گلزار

افسوس که این مزرعه را آب گرفته / دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ می ناب گرفته / وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته / چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته

ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار

ابری شده بالا و گرفته است فضا را / از دود و شرر تیره نموده است هوا را
آتش زده سکان زمین را و سما را / سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
ای واسطه رحمت حق بهر خدا را / زین خاک بگردان ره طوفان بلا را

بشکاف ز هم سینه این ابر شرر بار

برخـیز شـتربـانـا بربـنـد کـجـــاوه / کز چرخ عیان گشت همی رأیت کاوه
برخـیز شـتربـانـا بربـنـد کـجـــاوه / کز چرخ عیان گشت همی رأیت کاوه


شعر از: ادیب الممالک فراهانی
با صدای: استاد امیرآرام


از: ادیب الممالک فراهانی
خون دل ما رنگ می ناب گرفته / وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته / چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته
۲۸ تیر ۱۳۹۱
بسیار این شعر را دوست دارم:)
با صدای زیبای استاد امیر آرام
ممنون و سپاس از حسن انتخابتون:)
۲۸ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من پرم از آسمانی
که هرچه می ایستم
سرم به سقف آن نمی خورد

. . .

و شهر یعنی چه؟
وقتی که باران می بارد


از: خود
به ندرت می توان در پهنه این مرزوبوم، کسی را یافت که تئاتر را به معنای تئاتر بشناسد و روزگاری، روزهایی یا لحظاتی در محضر استاد حمید سمندریان نبوده باشد. به ندرت می توان در این سرزمین استادی در بازیگری یافت که خود روزگاری شاگردی استاد حمید سمندریان را نکرده باشد. ناممکن است سینما فراموش کند که چه سهم بزرگی از پیکره اساتید، هنرپیشه ها و نامداران هنر هفتم مرهون تربیت بی نقص این استاد فقید است. انگار دیروز بود که استاد در پلاتوهای دانشکده و کارگاه بازیگری اش گام برمی داشت و چگونه جاودانگی هنرپیشه در نقش را به هنرجویان می آموخت. استاد سمندریان از ذهن هیچکدام از شاگردانش پاک نخواهد شد. امروز با غم نبودنش و فرداها با امتداد بودنش که در آثار دانش آموختگان مکتب او بازتاب خواهد یافت. استاد عزیز، جان جانانه ات شاد و یادت تا ابدیت صحنه ماندگار.

از: خود
شاید آن نگاری که تو در رویاهایت می پرورانی و ذهن و روح بزرگ فیلسوفانه تو را تسخیر کرده است، هر شب سوار اتومبیل های لوکس شده و شهوت رجاله های بی مغز را سر می کشد و تو باید بدانی که " دوست داشتن " رویایی است که تنها با مرگ تحقق می یابد؛ انسان زمینی با تمام زیبایی که ما تصور می کنیم، ارزشی بیشتر از همان نطفه گندیده ندارد؛ شاید.

و عشق برای رجاله ها، یک کثافت بازی است با تشریفات همیشگی و با همان رنگ و لعاب تکراری که آن را باید با سیم و زر مهیا کرد. پس اگر اینگونه است، یک سگ قلاده طلایی هم می تواند شب ها را با همان معشوقه ای که تو دوستش داری همبستر شود و به جای جمله اسفناک " دوستت دارم " ، تا صبح برایش " واق واق " کند و این شاید دراماتیک ترین لحظه عشق های زمینی باشد.



از: خود
حامد نراقی، مهران خوشبین و شادی دهقان این را امتیاز داده‌اند
چقدر دنیای دوستت دارم های زمینی زشت شده که شما رو به چنین باور اسفناکی
میتونه رسونده باشه...
۱۹ تیر ۱۳۹۱
دلم لک زده برای یک عشق فرا زمینی اما روی زمین
یک دوستت دارم حقیقی
پرا دنیا اینطوری شده؟
۱۹ تیر ۱۳۹۱
نیازی نیست عشق ها و دوست داشتن های ما آدم ها خییییلی آسمانی باشند.
کاش فقط
فقط
این همه زمینی نبودیم!!

دروود به شما
اما خیلی خاکستری بود جناب امیر افضلی
دلم گرفت


۱۹ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای منجی:
"یار"
چه دلها برده ای از ما / ولی خود دل نمی بندی
نگاهی می کنی اما / لبت را نیست لبخندی
به بالایت اسیرم من / گره در زلف آویزم
من از آن قامت رعنا / به ترفندی گلاویزم
مگر زینجا گذر کردی / که شاهد هوش خود را باخت
خیالِِ ذهن خود را بست / شتابان در پی ات می تاخت
گذر از باغ ما کردی / زمین هم مست پایت شد
درخت و آدم و چشمه / همه در بی نهایت شد
به ... دیدن ادامه ›› من یک قاصدک می گفت / تو هم شب پای چاه می ری
نشستم پای چاه شب ها / سراغ از ما نمی گیری
یکی در ایل ما می گفت / تو در یک جمعه می آیی
دل این جمعه ها خون شد / چرا پس تو نمی آیی؟


از: خود
"دل این جمعه ها خون شد / چرا پس تو نمی آیی؟"

زیبا سرودین:)
ممنون و سپاس

زمان خوبی رو دیوار گذاشتین:)
نیمه شعبان...
۱۴ تیر ۱۳۹۱
منجی الآنم اینحاست
فقط باید چشم باز کرد.

زیبا بود
۱۴ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
.
.
.

بت کسی را که دوستش دارید بشکنید، اگر دوباره برایتان بت شد ارزش پرستش دارد.

.
.
.

از: خود
به یاد داستان حضرت ابراهیم افتادم شایدتلمیح بود
آفرین
۱۲ تیر ۱۳۹۱
هرگز از کسی بت نسازید.
۱۲ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
.
.

برد > باخت
برنده > بازنده

.
.
.

به هیچ بازنده ای مدال نمی دهند، حتی اگر برای تو برنده باشد.


از: خود
مدال برای من است
اگر برای تو برنده باشم
حتی در اوج بازندگی..
:))
مرسی .
۰۷ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تقدیم به دیواری های عزیز
به آنها که می شود روی دیوارشان یادگاری نوشت/ به آنها که می توان به دیوار محکمشان تکیه کرد
به آنها که میان یک چاردیواری منتظر نشسته اند/ به آنها که همیشه دیوارشان کوتاهتر از دیگران است
به آنها که جلوی استعدادشان یک دیوار می افتد/ و آنها که "دیوار تئاترشهر" را "دیوان تئاترشهر" می بینند.
دیوار
من از دیوار می ترسم، اگر دیوار بلند باشد / اگر تکرار "چاردیوار"، شماتت های بند باشد
تقلا می کنم در خود، من از یک وحشت مردن / شبی در خواب می دیدم، که دیوارها منو خوردن
شبیه قبر تاریک است، همانطور سرد همینطور تنگ / فقط ما مانده ایم اینجا، من و اشباحی از شبرنگ
ولی خب این اگر قبر است، بلندی های دیوار چیست / نکیرومنکرش پس کو، مث شب های تکراریست
گمانم پشت این شب ها، قشنگی های من باشد / که بی شک اسم این دیوار، همان "زندان تن" باشد

از: خود

هنر > سیاست
هنرمند > سیاستمدار

.
.
.

یک هنرمند خودش را متعلق به مردم می داند و یک سیاستمدار مردم را متعلق به خودش.




از: خود
درود بر شما

به دیوار خوش آمدید
۲۹ خرداد ۱۳۹۱
خوش اومدی دوست عزیز :)
۱۴ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید