در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نیما قربانی | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 01:40:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایشی فوق العاده از بیوگرافی مارک روتکو به صورت تلفیقی از رئال و سورئال. از نقاط قوت کار می‌تونم شروع قدرتمندش، نورپردازی خوب و موسیقی مناسب رو مثال بزنم. نمایش ۲۲۲ با بررسی تاثیر دیگر نقاش‌های سبک Abstract Expressionism بر روی تفکرات مارک روتکو و همچنین بررسی اتفاقات در طول زندگی هنرمند و ریشه یابی تفکرات در دوران کودکی، از نظر روان‌شناسی نیز شناخت خوبی نسبت به زندگی مارک روتکو به تماشاگر میداد. اجرای ۲۲۲ علاوه بر بیان مفاهیم خاص خودش به نحوی مناسب، از نظر بصری نیز برای تماشاگر بسیار جذاب بود، به خصوص اگر مخاطب آشنایی قبلی با Pollock, Mondrian و بقیه شخصیت‌های موجود در نمایش داشته باشه.
به پیشنهاد یکی از دوستان این نمایش رو دیدم. به طور خلاصه بخوام بگم، نفر جلویی من قد بلندی داشت و کلا کله اش در حال جا به جایی بود، اول نمایش از این قضیه ناراحت بودم اما در نهایت دیدم که چیز خاصی رو از دست ندادم، چون اجرا عملا چیز خاصی نداشت. اجرایی که از جنبه هنری فاصله گرفته بود و بیشتر جنبه تفریحی برای تماشاگران داشت.
اجرایی تعاملی اما با نحوه تعاملی جدید که باعث می شد تا حدی شبیه به یک مسابقه هم باشد. ایده کلی اجرا از نظر بنده جالب بود، اما فکر می کنم مسئله ... دیدن ادامه ›› ای که وجود داره این هست که با توجه به توضیحات اولیه اجرا، تماشاگر ممکنه اجرا رو صرفا به عنوان یک مسابقه ببینه که فقط ۲ برنده داره، در صورتی که از دید بنده این اجرا صرفا یک رقابت بین بازیگران نبود و هدف دیگری هم داشت که شاید نیاز به دقت بیشتر به تمرین هایی که کارگردان اجرا، خانم مارین ون هولک به بازیگران میداد و ترتیب این تمرین ها و جزییات رفتاری بازیگران در این تمرین ها بود. از این نظر، اجرا من رو یاد فیلم Lux Aeterna از Gaspar Noé می اندازه که در واقع بخش کوچکی از سختی ها و مشکلات یک بازیگر رو به تصویر می کشه و توی این اجرا، کارگردان حتی واقعی تر و به صورت تعاملی این رو به ما نشون میده. ترکیب این موضوع با حالت مسابقه ای بودن، از نظر بنده میتونه به تماشاگر اهمیت جایگاه و رای خودشو بهش نشون بده که این موضوع باعث شه مخاطب رایی که میده با دقت تر و واقعی تر باشه و به کسی رای بده که واقعا حقش هست موفق شه. در غیر این صورت میتونه در مخاطب باعث ایجاد حس بدی نسبت به خودش شه که با دیدن اتفاق های روی صحنه، رای رو به کسی بده که حقش نیست. مشابه به کاری که Michael Haneke در فیلم Funny Games با بیننده ها می کنه. در کل میتونم بگم اجرای متفاوت و بسیار خوبی بود، اما با این وجود شاید این نحوه رای گیری برای انتخاب بازیگران اونقدر که باید کارآمد نباشه، به دلیل اینکه تماشاگرها با ۹ نفر بازیگر جدید رو به رو میشن و تا ۱۰۰ دقیقه آینده باید ۲ تا از اون هارو انتخاب کنند، در صورتی که خود بنده تا آخر اجرا، اسم بعضی از بازیگر هارو یادم میرفت و توجه به رفتار همه تا حدی دشوار بود و اگر تماشاگری آشنایی قبلی با یکی از بازیگر ها داشته باشه، شاید به صورت نا خودآگاه، توجهش بیشتر به سمت اون بازیگر جلب شه.
در نهایت، علاوه بر کارگردانی خوب مارین ون هولک، به نظر بنده اجرای بهزاد کریمی و نجوا صاحب الزمانی نسبت به بقیه نقاط قوت بیشتری داشت، هرچند که بقیه بازیگران هم بسیار خوب بودند. خانم صاحب الزمانی آرامش خاصی روی صحنه داشتند و این باعث میشد که راحت تر بتونن با هر تمرینی مواجه شن و خوب انجامش بدن. همچنین شبی که بنده اجرا رو دیدم، آقای کریمی از یک جنون لازم برای بازیگری حرف زدند که بسیار با این حرف موافق بودم، جنونی که مرز بین بازی و حقیقت رو از بین میبره.
امین یزدانی نژاد این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حدود ۱ سال پیش نمایشنامه لاموزیکا رو خونده بودم و از اون موقع منتظر بودم نمایش لاموزیکا رو هم ببینم. در کل میتونم بگم نمایش خوبی بود، از نقاط ... دیدن ادامه ›› قوت کار میتونم به طراحی صحنه و نورپردازی اشاره کنم که با وجود محدودیت ها مناسب بود. اضافه شدن کاراکتر آقای فروغی به نمایش و به خصوص با صدا و بازی خوب ایشون مناسب بود. انتخاب موسیقی به طور کلی مناسب و هماهنگ با اتفاقات و حس و حال هر بخش از نمایش بود. استفاده از آهنگ Planetarium از Justin Hurwitz در اون بخش از نماش کاملا حس اون بخش از نمایش رو تقویت می کرد.
چیزی که مشخص هست اینه که کارگردان نمایش، خانم مژگان یوسفی، در اجرای نمایش نسبت به نمایشنامه اصلی تفاوت هایی ایجاد کردن، برای مثال flashback هایی که در متن نمایشنامه فقط حرفشون هست اما در این نمایش می تونیم این flashback ها و احساس کاراکترها در اون زمان های خاص رو هم ببینیم. این مورد شاید در یک نگاه کلی به نظر خوب باشه و باعث درک بهتر حس کاراکترها در گذشته باشه اما از نظر من، وجود این flashback ها در طول نمایش باعث تغییر ناگهانی حس بیننده ها میشه و بیننده ها نمیتونن اونجوری که باید، حس الان کاراکترها که در لابی هتل نشستن رو درک کنن. به نظرم باید این رو در نظر بگیریم که این اتفاقات در گذشته کاراکترها اتفاق افتادن و حالا مدت زیادی از اون اتفاقات میگذره و کاراکترها الان نسبت به اون اتفاقات حسی کاملا متفاوت دارن و چیزی که باعث این تغییر احساس برای اونا شده زمان بوده. هرچند که نمایش هم حس زمان حال کاراکترهارو درست نشون میده اما به نظر من وجود این flashback ها و در بیشتر مواقع بدون تعیین مرز خاصی، میتونه به طور ناخودآگاه بر روی حس و حال بیننده تاثیر بذاره و باعث درک اشتباه از حس ها بشه.
حذف یک سری flashback ها، مثل ماجرای اسلحه و ایستگاه قطار، به خصوص با وجود آهنگ Bang Bang که شاید مرتبط با موضوع بود اما کاملا متفاوت با حس ها بود، از نظر من به شدت میتونست کیفیت نمایش رو بالا ببره.
اما برای مثال flashback حرف زدن با خود جلوی آینه به نظرم بهترین flashback نمایش بود که باعث تغییر شدید حس و حال بیننده هم نمیشد.
مورد دیگه که من یادم نمیاد تو نمایشنامه خونده باشم و به نظرم حتی اشتباه هم هست، یک بخش از حرف های راوی بود که می گفت یک نیروی قوی دیگه باعث شد که این دو از هم جدا شن: نیروی هوس. چیزی که در واقع وجود داره اینه که دو تا کاراکتر عاشق هم بودن اما نیرویی باعث شده از هم فاصله بگیرن و رابطشون به مشکل بخوره و مثل قدیم نباشه که این نیرو ناشناخته ست اما کاراکترها میخوان مثل قدیم باشن و دنبال باز آفرینی همون لحظه ناب هستن که در نهایت منجر به خیانت میشه، اما تو مرحله اول این هوس نبوده که اونا رو از هم جدا کرده.
موردی که من نتونستم خوب باهاش ارتباط برقرار کنم رقص های بازیگران و به خصوص خانم صبا ایزدپناه بود. حرکت های خشکی که ایشون در رقص داشتند رو به خوبی متوجه نشدم که آیا هدف خاصی داشته یا خیر؟ شاید این حرکات میخواستن نشون بدن که یک سری احساسات هنوز هم در کاراکتر هستن، اما توی بروز دادن این احساسات دچار ضعف هست و اونجوری که باید باشه نیست، اما مطمئن نیستم و حتی اگر هدف همین هم بوده، شاید این نوع رقص، بهترین گزینه برای نشان دادن این مفهوم نبوده.
قبل از صحنه آخر، راوی شخصیت ها و ویژگی هایی که دارند رو معرفی می کنه که دلیلش رو متوجه نشدم که چرا این بخش اینجا قرار گرفته. شاید اگر مثل نمایشنامه لاموزیکا دومین، معرفی شخصیت ها در اول نمایش قرار می گرفت به درک بهتر بیننده ها کمک می کرد.
پایان متفاوتی که خانم مژگان یوسفی در نظر گرفته بودن رو میتونم مثبت ارزیابی کنم که با رفتن آن ماری نمایش به پایان نمیرسه و صحنه ای دیگر هم وجود داره که برداشت من از اون این بود که داره آینده رو نمایش میده. آینده ای که عشق برای دو کاراکتر هنوز توش وجود داره اما جدا از هم.
سپاس که به دیدن نمایش ما نشستید،دیالوگ های راوی در متن نبوده ،از توضیحات نویسنده برداشته شد،این متن پایان نامه من بوده و کاملا آکادمیک بررسی شده از نظر روانشناختی زن و مرد،بخصوص زن(روانشناختی کارن هورنای)و بررسی آثار دوراس و دیدگاه این نویسنده،و مطمئنا برای هر میزانسن و دیالوگ و حس های بازیگر و قرار دهی راوی در قسمت های مختلف دلیلی وجود دارد و اینکه به هیچ عنوان خودم رو محدود به متن نکردم،و در مورد نیروی هوس که در نمایشنامه وجود دارد توسط خود نویسنده بیان شده،چون کاراکتر مرد از روز اول ...(خیانت).
جای بحث بسیار دارد این متن،این پاسخ من به تمام دوستانی هست که لطف کردند نظرات خود را به اشتراک گذاشتند،چه مثبت چه منفی،
سپاسگزارم که تئاتر میبینید حتی اگر دوست نداشتید.
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
صبا ایزدپناه
سپاس از زمانی که برای دیدن اثر گذاشتید. در طی برداشت هایی که در خوانش متن از آن ماری داشتم، در تمام طول رابطه ی خود به جای صحبت درباره ی خواسته ها و نیازهاش دائما در وضعیت بچه گانه قرار میگیره ...
ممنونم از توضیحاتتون و وقتی که گذاشتید خانم ایزدپناه. در مورد عدم خودباوری آن ماری و پر رنگ شدن این موضوع در طول نمایش، میشه تا حدودی از پاسخ هاش در طول نمایش و صحنه صحبت با خود در مقابل آینه این برداشت رو کرد که شاید تا قبل از اینکه شما اشاره کنید به این مسئله دقت نکرده بودم.
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
سپاس از شما و نقطه نظراتتان.
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید