در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مجتبی دانش | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:33:25
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
امشب به همراه عزیزِجان به تماشای این اثر از مهدی کوشکی عزیز نشستیم، کمدی اجتماعی سیاه با رگه هایی هستی گرایانه با پرداختی آوانگارد و متفاوت به ... دیدن ادامه ›› موضوعی نسبتا کلیشه ای که البته به زیبایی جلوه گری می کند. روایتی دراماتیک و سرراست که با ریتمی نسبتا سرپا تا پایان تماشاچی را با خود می برد. بازی ها خوبند مخصوصا شهروز دل افکار عزیز، صحنه با پژوی تصادفی و پرده نمایشی که از ابتدا تا انتها بی وقفه تصویرگر هر آنچه گفته می شود است آوانگارد و به زعم من کاملا در خدمت روایت کارگردان و البته همین روایتگری در مدیوم های معمول و هنجارشکنانه از جذابیت های این اثر بود (هر چند در ابتدا ارتباط برقرار کردن با نریشن نچسب و جسورانه خانوم رپِر کمی صبوری و دقت می طلبید). اما این داستان چه می خواهد بگوید و چقدر در این امر تواناست؟ نمایش با تک گویی ای غیرمترقبه با اشاره ای به نام نیچه شروع می شود و با مرگ و عدم پایان می یابد "که چی؟ مگه آخرش مرگ نیست؟" و درست موضع گیری در مقابل "مرگ"، نطفه شکل گیری دو شخصیت قهرمان و نوچه در این داستان می شود و بین این دو دیالوگ های زیادی با همین مضمون رد و بدل می شود که آیا ایستاده مردن بهتر از زانو زده زیستن نیست؟ اما طنز تلخ این است که در مقابل عزیز، ارباب عشق تو و رفیق تو، باید زانو زد، در مقابل این عروسک گردان بزرگ (تعبیر شود به نظام سرمایه؟) اما اثر از فقط، ایرادِ این آسیب فراتر نمی رود و متاسفانه به آسیب پردازی نمی پردازد و در انتها تماشاچی می ماند و این کمدی سیاه و حسِ بدِ ناگزیری از این تنگنا. تنهایی و ترس از تنهایی دیگر مفهومِ در کانون توجه این اثر مینمود، رفاقت قهرمان و نوچه، ارتباط قهرمان و دوست دخترش علیرغم واقف بودن به خیانت این دو به او، و تنهایی زن مهماندار (به روایت دفتر خاطرات) و لظف بی حساب کتابش فقط در سایه این ترس قابل فهم بود. تنها نبودن، به هر قیمتی!
اما نهایتا سوال من، چرا شخصیت های زن داستان تا بدین حد خنثی و در بهترین حالت واکنش گرا انتخاب شدند؟
نگاه این نمایش به زنان کاملا قهقرایی و فرودستانه بود، از برخورد شخصیتای مرد داستان با اونا گرفته تا حتی شخصیتی که کارگردان براشون مجسم کرده بود، بی هدف، بی انگیزه، سست و خیانتکار، کاملا آماده پذیرش خشونت. اما اگر کارگردان به طعنه و از روی قصد دست به ساختن این شخصیتا زد نتونست آخرش بگه که چی؟ نتونست راه حل بده، اتفاقا باعث شد تماشاچی کاملا با شخصیتای زن و اعمالشون و یا شراطی که براشون رقم خورد سمپاتی کنه و این اصلا قابل قبول نبود!
۰۱ خرداد ۱۳۹۷
نکات جالبی رو نوشتی دوست عزیز، به نظر من هر چقدر که این کار در فرم و ظاهر خوب کار شده بود در محتوی نتونسته بود خوب عمل کنه.
۰۱ خرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید