حمید امجد با حضور در آئین افتتاح نمایش «کشتن گربه بابا فونتن یا دیگه منو صدا نزن مادر » جدیدترین اثر نمایشی رضا دادویی در شب 94/8/25 چتر نمادین تئاتر باران را به کارگردان این نمایش اهدا کرد و گفت:
این نمایشنامه بسیار مهمی است با ساختار مینیمالیستی خیلی دقیق، که همه عناصر و امکانهای افزوده نمایشی را حذف میکند تا فقط بر کاربرد ویژهای از زبان و روایت متمرکز شود، برای اجرا هم فرصتی فراهم میآورد تا بشود با حذف هر جنبه اجرایی به جز بازی بازیگر، فقط بر قدرت بازیگر تکیه کرد. تجربه خطیری است در بازگویی داستانی که ظاهراً اتفاقات عینی و اساسیاش در گذشته رخ داده و زمان اکنونش فقط صرف مرور و بازگویی رخدادهای گذشته میشود. طبعاً نمایشنامهای که زمان اکنونش از کنش تهی باشد و صرف این شود که فقط از گذشته مطلع شویم بخت بسیار ناچیزی دارد که قابل تحمل از آب دربیاید. و آزمون شگفت «مصاحبه» این است که صرفاً با مکانیسم زبان و روایت، جذابیتی سراسری میسازد، هم در کشاکش پرسش و طفره میتواند فٰرآیند کشف گذشته را به کنش و رخداد تبدیل کند، و هم به کمک آن زبان و روایت چندپاره، زمانِ اکنونش را با تکرار تجربه درونیِ فاجعه گذشته پُر و پیمان و پویا میسازد؛ انگار که همه رخدادها و کنشهای گذشته در لحظه یادآوری از نو تجربه میشوند. جذابیت شکل و ساختار این نمایشنامه، و ظرافتهای متعددش در شخصیتپردازی خاص مینیمالیستی آن، طی دو سه دههای که از نوشتهشدنش میگذرد (اپیزود اولش در 1367 نوشته شده و اپیزود دومش در 1376) همیشه برای من مسحورکننده بوده و فکر میکنم هنوز خیلی نکتههای ناگفته یا کشفناشده در ساختار شکلیاش بازجستنی است. اجرای تازهای که آقای رضا دادویی از آن ارائه داده هم، نوعی واریاسیون روی تمهای آن است: اجزایی از متن در این اجرا با هم تلفیق یا جابهجا شدهاند، بخشهایی که در متن نادیدنی بود در معرض دید تماشاگر قرار گرفته، و بعضی جنبههای بصری (مثلاً در طراحی و رنگ و نور) به آن
... دیدن ادامه ››
افزوده شده. به این ترتیب اجرا میکوشد در مقام مفسر متن، آن را از زوایای تازهای مجسم کند، تقارنهای ساختارش را در انعکاس آینهوار دو اپیزود در همدیگر نشان بدهد، و ظرفیت پذیرش جنبههای اجرایی مختلفی را در آن بیازماید؛ یعنی تجربههایی از آنگونه که در اجرای واریاسیون روی تمهای کلاسیک مرسوم است.
از این جنبههای شکلی که بگذریم، اجرای این نمایش (که موضوعش یادآور جدل قدیمی سارتر و کامو در زمان اعطای استقلال الجزایر هم هست) تصادفاً همزمان شده با کشتارهای اخیر در پاریس. آن زمان سارتر مدافع قطبیت «الجزایری ـ فرانسوی» و عملاً هر جلوهای از ستیزهجویی متکی بر هویت و آرمان ضدغرب بود، درحالیکه به نظر میرسد کامو وضعیت را پیچیدهتر از قطبیتهای ایدئولوژیک جنگ چریکی جهان سومیها در برابر جهان اولیها میدید. اصلاً خیال ندارم نامنصفانه از روی فاصلهی زمانی و تحولات تاریخی و تغییرات گفتمانی بپرم و سارتر آنسالها را عیناً به اینسالها بکشانم. فقط حس میکنم عملیات امروز داعش در پاریس میتواند نمود جنگ چریکی جهان سومیهایی با هویت و آرمان ضدغرب باشد که این بار شهر خود سارتر و شهروندانش، و اگر زنده بود شخص سارتر را هم، هدف گرفته؛ و اصلاً به نظر نمیآید میان آنها و سارتر جایی برای تأیید و توافق مانده باشد. بله، با تجارب تاریخی این سالها، تشخیص پیچیدگی وضعیت و رد آن قطبیتهای ایدئولوژیک دشوار نیست. نکته اما اینجاست که کامو این پیچیدگی را دههها پیش تشخیص داده بود، و نما،،یشنامهی «مصاحبه» سه دهه پیش با چنین تشخیصی در وجه مضمونیاش نوشته شده است.