نمونه ای آوانگارد از تئاتر تجربی.
مو به تن سیخ میکند و ضربان قلب را بالا میبرد.
گاهی نمیتونستم چشم در چشم بازیگر بشم. میترسیدم.
میترسیدم از اتفاقی که میتونست هر لحظه بیوفتد چون منِ تماشاچی هم...
اجرا همون چیزی بود که عطشش را داشتم. بازی هایی که من را به شوق و ذوق بیاورد. از لذت تماشا تا بناگوش لبخند بزنم و پا بکوبونم به زمین. در صندلیام بی قرار عقب و جلو برم و در پایان اجرا جایی خالی و گرسنه در سینه
... دیدن ادامه ››
ام حس کنم.
از صمیم قلب از نگاه باارزش کاگردان و انرژی غیر قابل تصور بازیگران تشکر میکنم.
مسخرهست.
نقد نوشتن برای کاری که در برابر چارچوب و قانون رو برمیگرداند و بی صدا از صحنه خارج میشود.