در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مریم اصفهانى | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:26:25
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام
تشکر میکنم از وقتى که براى دیدن نمایش ما گذاشتید و بیشتر تشکر میکنم از نقدى که بعد از دیدن نمایش نگاشتید.
دوست دارم همینجا چند مطلب رو به عنوان یکى از نقش آفرینان این نمایش و میزبان شما عرض کنم ...
روز اولى که استاد میکائیل شهرستانى این نمایشنامه رو براى ما روخوانى کردند همه ما تحت تأثیر قرار گرفتیم نه به عنوان بازیگر این نمایش بلکه به عنوان یک انسان درد جامعه اى که خود ما در اون زندگى میکنیم رو با تمام وجود لمس کردیم ، دردهایى که زیاد دور نیستند فقط کافى ست کمى دقیقتر ببینیم در همین نزدیکى مانند طاهره ها زیادند که به خاطر تأمین مخارج پایه زندگى خود حاضر به تن فروشى میشوند، هستند سارا هایى که با طناب همسرانى بى مسئولیت به چاه حماقت میافتند ولى به خاطر حس مسئولیت به فرزند با تمام وجود مى ایستند، هستند سامان هایى که به علت اختلالات جنسى که بعضاً به علت تربیت ناصحیح والدین خود به این درد یعنى ترنس مبتلا میشوند، هستند نگارهایى که چوب سادگى و سرسختى خود را میخورند و غافل از اینکه زندگى خود رو تباه سراب کرده اند. مانند صباها به راحتى دیده میشوند که باز هم طعمه فریبکارى شده اند، احسان مردى که با وجود موقعیت خوب اجتماعى بنا به دردى (ایدز) که در روزگار حال مبتلایان به آن کم نیستن مجبور به اذلت نشینى شده ، امیرعلى پسرجوانى که به خاطر تعصب و انتقام از ناپدرى دختر او را (ستاره) مورد آزار قرار میدهد و حال پشیمان از به بازى گرفتن ستاره پرده از عقده ها و دردهاى خود بر میدارد، هستند حبیب هایى که با وجود توانایى و هنر درگیر بلاى خانمانسوز اعتیاد شده و همه آنچه برایش مهم بوده رو از دست داده و در آخر به بن بستى رسیده که دست به خودکشى میزند فقط به خاطر ترد شدن ، شفق مرد دوستداشتنى افغان که با تمام وجود زنى را دوست میدارد و با وجود ... دیدن ادامه ›› خیانت او حاضر به قصاصش (سنگسار) نمیشود و او را فرارى میدهد و اینک تنها درد میکشد و پنهان میشود و اذلت نشینى رو برگزیده، و در آخِر ریحانه درد بزرگ و سرکوب شده جامعه دردى که همیشه به سکوت خوانده شده هستند دخترانى در نزدیکى ما که مورد آزار قرار گرفته اند اما به علت دختر بودن به سکوت فراخوانده شده اند ولى ریحانه قصه ما انتقام میگیرد از آنها که کودکى او را بازیچه قرار داده و تباه کرده اند .....

از همینجا از همه دوستانى که وقت گذاشتن نمایش رو دیدن و بازى ما شاگردان جناب شهرستانى رو به نقد و چالش کشیدن تشکر میکنم و باید عرض کنم نقد شما پله میشود براى رشد و صعود ما هنرمندان نوپا....
سپاسگزارم
مهدی خان احمدی (khanahmadi)
حتما همینطوره
کسی که نقد پذیر باشه
بدون شک پله ها رو به سمت تعالی طی می کنه.
موفق باشین همیشه
۲۸ بهمن ۱۳۹۳
نمایش سلام ... خداحافظ، به حق قسمتی از مشکلات جامعه را با بازی های صادقانه هنرجویانی که اولین تجربه نمایشی انها می باشد، ارائه گردیده. جا دارد اینجا از زحمات استاد شهرستانی که با تربیت جوانان ایران، اینده تاتر این سرزمین را به خوبی رقم میزنند، تشکر و قدردانی گردد.
۰۱ اسفند ۱۳۹۳
ممنون خانم فرخنده نژاد عزیز
خوشحالیم که در روز اول اجرا میزبان حضور مهربانتون بودیم
پیروز باشید.
۰۱ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پیش اومد؟! اینجا هم خیلی چیزا پیش اومد. می شد که منم دستمو بذارم توی دست اون مرتیکه مولتی میلیاردر صاحب مزون، که اِن بار خواسته کاری کنه که بپرم. پا بدم که در خونه ش توی خیابون فرشته به روم باز شه تا خلاص شم از بوی گند فاضلاب خونه ی پنجاه متری مستاجری که تو برام گذاشتی. این تازه یکی ش بود. خودت بگیر برو تا ته این سه سال. تا دلت بخواد دلبری کرده ن واسه م. چه خری بودم من که قد تو حواسم نبود... حواسم نبود زنت نیستم. از این به بعد حواسمو جمع می کنم. از همین امشب..... از همین الان.
بخشى از دیالوگ نگار در نمایش سلام.... خداحافظ